شهید مطهری و هنر 1
شهید مطهری در زمرهی معدود اندیشمندان حوزوی است که در خصوص زیبایی و هنر مباحثی را مطرح کرده است. اصولاً در طول تاریخ پس از اسلام علمای مسلمان و شیعه بنا به دلایلی به ندرت متعرض مسائل زیباشناختی و هنر شدهاند. به همین دلیل حجم میراث فلسفی علمای اسلامی در این خصوص بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلی که هنر ایرانی و اسلامی معاصر، ناتوان از بنا کردن مکتب است این است که اصولاً مقولهی تأسیس مکتب هنری و تبیین آن به مثابه یک رویکرد فلسفی کمتر مورد توجه و دغدغه بوده است. برعکس، علمای مسیحی با هنر و هنرمندان رابطهی بسیار متسحکمی برقرار کردند و هنر را وسیلهای جهت تبلیغ مسیحیت قرار دادند. شاید یکی از دلایلی که علمای اسلامی در ایران ـ خصوصاً علمای شیعه ـ توجه ویژهای به مسائل فلسفی هنر مبذول نداشتهاند و کمتر پذیرای هنرمندان شدهاند این بوده است که هنر در ایران همواره در دربار سلاطین و شاهان استقرار داشته و مردم عادی و روحانیت شیعی کمتر به طور مستقیم با هنر و هنرمندان بزرگ معماری، نقاشی، کتابآرایی و شعر همجوار بودهاند. هنر و هنرمندان ایران همواره با قدرت سیاسی رابطهی مستقیمی داشتهاند و دربار منبع ارتزاق آنها بوده است.(1) از آنجا که جمهور علمای شیعه بنا به اصول کلامی خود شاهان را غاصبان حکومت میدانستند(2) هیچ گاه به دربار نزدیک نشدند و بالطبع از قلمرو حضور هنر و هنرمندان طراز اول هم فاصله گرفتند. جدی نگرفتن هنر به مثابه یک رویکرد حیاتی در بحثهای حوزوی و فاصله گرفتن از آن، هماینک هم که روحانیت مستقیماً در امر حکومت وارد شدهاند، تا حد بسیار زیادی مشهود است. شهید مطهری در این میان یک استثناء است که نشان داده است به حسب ضرورت پا در هر حیطهای از قلمرو تفکر میگذارد. او پیش از انقلاب نشان داد که اگر لازم باشد داستان هم مینویسد و حتی در نشریات نقد فیلم هم منتشر میکند. گرچه شهید مطهری کتابی مستقل در خصوص فلسفهی هنر و زیبایی از خود به جا نگذاشته است، دیدگاههای او به صورت پراکنده در آثار مکتوب و سخنرانیهای او وجود دارد که میتوان از این طریق، اجمالاً به دیدگاههای او در زمینهی فلسفه و هنر واقف شد.
استاد مطهری یک فیلسوف صدرایی است، اما نگاه و تحلیل او از زیبایی و هنر صرفاً مبتنی بر مشرب فلسفی نیست بلکه در کنار تحلیلهای فلسفی مبتنی بر عقل فلسفی، به قرآن ـ به مثابه کلام الهی ـ و اخبار و روایات معصومین نیز تکیه میکند.
زیبایی چیست؟
از دیدگاه شهید مطهری زیبایی را نمیتوان تعریف کرد. به تعبیر ایشان زیبایی «مما یدرک و لا یوصف» است؛ درک میشود اما توصیف نمیشود. او با نقد نظر افلاطون که زیبایی را قابل تعریف میداند میگوید: «افلاطون برای زیبایی تعریفی کرده است که اولاً معلوم نیست تعریف درستی باشد و ثانیاً، بر فرض درست بودن، تعریف کاملی نیست. او گفته است زیبایی عبارت است از هماهنگی اجزاء با کل. اگر کل و مجموعهای دارای اجزاء متناسب باشد زیباست». مطهری در نقد نظر افلاطون ادامه میدهد: «بر فرض که این تعریف صحیح باشد، خود تناسب یک تعریف خاصی است و نمیتوان در زیباییها بیان کرد که آن چیست. مثلاً در آب به نسبت معینی اکسیژن و هیدروژن وجود دارد در حالی که در زیبایی نمیتوانیم اندازه و نسبتی را معین کنیم.(3) مطهری معتقد است: «اگر خواسته باشیم حقیقتی را درک کنیم ضرورتی ندارد که آن را بدانیم و تعریف کنیم».(4) فلاسفه غالباً در تعریف بعضی از مفاهیم و حقایق بنیادین ـ مانند عدالت، علم و غیره ـ اظهار عجز کردهاند و شاید این مسأله سبب شده که بعضی مانند مطهری، ویتگنشتاین و غیره معتقد باشند که درک انسان از هر گونه حقیقت لزوماً به معنای توانایی انسان در تعریف آن نیست.
آیا زیبایی در عالم خارج وجود دارد؟
بعضی از فلاسفه مانند بندتو کروچه معتقدند که اصولاً زیبایی به مثابه یک حقیقت مستقل از انسان وجود خارجی ندارد، بلکه تفسیر انسان نسبت به هستی است که سبب میشود چیزی زیبا یا زشت تلقی شود و به همین دلیل است که انسانها درک مشترکی از زیبایی و زشتیها ندارند، بعضی از انسانها چیزهایی را زیبا میدانند و بعضی دیگر همان چیزها را زشت و ناپسند میشمارند.(5) کروچه معتقد است زیبایی صفت ذاتی اشیاء نیست بلکه در نفس بیننده است زیرا نتیجهی فعالیت روحی کسی است که زیبایی را به اشیاء نسبت میدهد یا در اشیاء کشف میکند. برای کسی که قادر به این کشف باشد زیبایی همه جا یافت میشود و پیدا کردن آن عبارت از هنر است. شهید مطهری علیرغم این دیدگاهها معتقد است که «شکی در وجود زیبایی نیست، قدر مسلم در خارج چیزی به نام «زیبایی» وجود دارد ـ خواه انسان زیبایی او را درک کند خواه نکند ـ مانند خیلی چیزهای دیگری که در عالم وجود دارد». محمدتقی جعفری در کتاب زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام به تفصیل راجع به این دو دیدگاه صحبت کرده است.(6) به اجمال میتوان گفت که دو نظریه در این خصوص وجود دارد که عبارت است از: نظریهی ذهنی و نظریهی بیرونی یا عینی. معتقدین به نظریهی ذهنی مدعیاند زیبایی چیزی نیست که در عالم خارج وجود داشته باشد و بتوان آن را با شرایط و موازین معینی تعریف کرد، بلکه کیفیتی است که ذهن انسان در برابر بعضی محسوسات از خود ایجاد میکنند. به قول کروچه زیبایی یک فعالیت روحی صاحب حس است نه صفت شیء محسوس. دستهی دیگر معتقدند زیبایی یکی از صفات عینی موجودات است و ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک میکند، همان طور که معلومات دیگر را هم بر حسب قوانین مربوط به آنها درک میکند.(7)