داستان یه دوست
سلام به دوستانی که دوست هستند .
بیا با من دلم تنها ترین است
بیا با من دلم تنها ترین است
نگاهت در دلم شور آفرین است
مرا مستی دهد جام لبانت
شراب بوسه ات گیرا ترین است
ز یک دیدار پی بردی به حالم
عجب درمن نگاهت نکته بین است
سخن از عشق ومستی گوی با من
سخن هایت برایم دلنشین است
مرا در شعله ی عشقت بسوزان
که رسم دوستداریها همین است
نشان عشق را در چشم تو خواندم
دلم چون کویی آیینه بین است
به من لطف گل مهتاب دادی
تنت با عطر گلها همنشین است
دوست را هم تو باش آغاز وپایان
که عشق اولی وآخرینست
باور نکن تنهایت را
به یاد پسر داییم که یه چند ساعتی میشه که رفته به کما
باور نکن تنهایت را
ما در تو پنهانیم تو در ما
از ما به ما نزدیک تر تو
از تو به تو نزدیکتر ما
باور نکن تنهایت را
تا یک دل و یک درد داری
تا در عبور از کوچه عشق
بردوش هم سر می گذاریم
دل تاب تنهایی ندارد
باور نکن تنهایت را
هر جای این دنیا که باشی
ما با تو ایم تنهای تنها
هر جای این دنیا که باشی
ما با تو ایم تنهای تنها
ما با توایم هر جا که هستی
حتی اگر با هم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
حتی اگر یک لحظه یک روز
با هم در این عالم نباشیم
این خانه را بگذار و بگذر
با ما بیا تا کعبه دل
باور نکن تنهایت را
من با توام منزل به منزل
5 وارونه چه معنا دارد ؟
پنج وارونه چه معنا دارد؟
خواهر کوچکم از من پرسید ؛
من به او خندیدم
کمی آزرده و حیرت زده گفت:
روی دیوار ودرختان دیدم باز هم خندیدم گفت:
دیروز خودم دیدم پسر همسایه پنج وارونه به دوستم می داد!
آنقدر خندیدم که طفلک ترسید، بغلش کردم و بوسیدم
و با خود گفتم: بعدها وقتی غم، سقف کوتاه دلت را خم کرد بی گمان می فهمی ، پنج وارونه چه معنا دارد !!