دنیا و جهان
چقدر این دنیا و روزگار خوب و باصفان البته جهان با ایام خوشش بدک نیست و قابل تحمله؛ بعضی از روزا یه چیزای میبینی و میشنوی که در بعضی ایام یه چی دیگه در مورد همون روزا میشنوی ...!میمونی که روزگار درست میگه یا ایام درست میگه و کلی باخودت خلوت میکنی و به تمام اطلاعت خاطرات و دل گفته ها مراجعه میکنی و خودتو حسابی درگیر روزگار و ایام میبینی با فکر خسته به خواب میری ...
صبح پامیشی که بیای نتیجه بگیری میبینی دنیا و جهان باهم از یه کوچه میان بیرون اون روزت حسابی آشفته شروع میشه ....
کلی فکر ,نسالوژی افکار ,نستالوژی خاطرات و کلی نستالوژی مرور میکنی ولی هیچی به هیچی ....
وقعا وقتی دل آدما اینطوری میشه چیکار باید انجام بدن ؟؟!!