سفارش تبلیغ
صبا ویژن

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آرامـــش

پادشاهی جایزه بزرگی برای هنرمندی گذاشت که بتواند به بهترین شکل ، آرامش را تصویر کند.
نقاشان بسیاری آثار خود را به قصر فرستادند.
آن تابلو ها ، تصاویری بودند از جنگل به هنگام غروب ، رودهای آرام ، کودکانی که در خاک می دویدند ، رنگین کمان در آسمان ، و قطرات شبنم بر گلبرگ گل سرخ.
پادشاه تمام تابلو ها را بررسی کرد ، اما سرانجام فقط دو اثر را انتخاب کرد.

اولی ، تصویر دریاچه ی آرامی بود که کوههای عظیم و آسمان آبی را در خود منعکس کرده بود.
در جای جایش می شد ابرهای کوچک و سفید را دید، و اگر دقیق نگاه می کردند، در گوشه ی چپ دریاچه، خانه ی کوچکی قرار داشت، پنجره اش باز بود، دود از دودکش آن بر می خواست، که نشان می داد شام گرم و نرمی آماده است.

تصویر دوم هم کوهها را نمایش می داد.
اما کوهها ناهموار بود ، قله ها تیز و دندانه ای بود.
آسمان بالای کوهها بطور بیرحمانه ای تاریک بود، و ابرها آبستن آذرخش، تگرگ و باران سیل آسا بود.

این تابلو هیچ با تابلو های دیگری که برای مسابقه فرستاده بودند، هماهنگی نداشت.
اما وقتی آدم با دقت به تابلو نگاه می کرد، در بریدگی صخره ای شوم، جوجه پرنده ای را می دید.
آنجا، در میان غرش وحشیانه ی طوفان ، جوجه گنجشکی ، آرام نشسته بود.

پادشاه درباریان را جمع کرد و اعلام کرد که برنده ی جایزه ی بهترین تصویر آرامش، تابلو دوم است.
بعد توضیح داد :
آرامش آن چیزی نیست که در مکانی بی سر و صدا ، بی مشکل ، بی کار سخت یافت می شود ، چیزی است که می گذارد در میان شرایط سخت ، آرامش در قلب ما حفظ شود.این تنها معنای حقیقی آرامش است


فرهنگ احترام به معلولین و جانبازان [منبع الکترونیکی]

معلول و معلولیت

معلول در لغت به معنای بیمار، علیل و صاحب عیب  و مترادف کلمه انگلیسیdisabillity handicapped ,  است. کلمه معلول در گذشته وضع شده و با توجه به عدم امکانات توانبخشی و دیگر مسائل هر فرد ناتوانی معلول تلقی می شد. در حالی که با پیشرفت تکنولوژی نه تنها ناتوان معیوب نیست، بلکه تمام افراد از توانایی خاصی برخوردار هستند. معلولیت از نظر شدت و ضعف فرق می کند و بر توانایی های جسمی  ذهنی معلول مؤثر است در نتیجه همین تعابیر نیاز به تغییر این واژه به خوبی احساس می شود. چون مفهوم اعتباری کلمات در رفتار هم تاثیر می گذارد و بی ارتباط با عملکرد فرد نیست. زمینه لازم برای تغییر این واژه ایجاد بینش صحیح در ارتباط با افراد معلول است.

 بهترین تعریف برای معلول که جنبه بین المللی دارد عبارت است از  کسی که به علت ضایعه ای ارثی و یا اکتسابی از لحاظ جسمی یا روانی و یا انحرافات از مسیر عادی زندگی اجتماعی نتواند از عهده کاری که سایر افراد انجام می دهند، برآید.

 

تاریخچه معلولیت

در این بخش دیدگاه و نگرش جوامع ابتدایی تا زمان حال نسبت به معلولین مورد برررسی قرار گرفته است. تا ریشه این بینش و عواملی که باعث ایجاد چنین نگرش شناسایی شود. با بررسی تاریخچه معلولیت در می یابیم که معلولیت همزاد با پیدایش انسان است. در  جوامع بدوی که بشر برای بقای خود سخت تلاش می کرد، افراد ضعیف و ناتوان را مفید نمی دانستند و آنها را تحمل نمی کردند. چرا که به سبب نوع معیشت و ساده اندیشی زنده ماندن هر کسی بسته  به آن چیزی بود که از نتیجه کار یدی حاصل می شد. با گذشت زمان و با تجربه هایی که انسان به دست آورد، فهمیدند که چگونه با ناهنجاری های عضوی و امراض مختلف برخورد کنند. مسأله معلولیت بعد از جنگ جهانی اول و دوم که معلولین بسیاری از خود به  جای گذاشت به صورت جدی مورد بررسی قرار گرفت و با پیشرفت های علمی و پزشکی اهمیت توجه به این مسأله افزایش یافت. شیوع بیماری فلج اطفال نیز از دلایل توجه  به معلولیت است. به طوری که از سال 1940 توجه به معلولین رشد فزاینده ای داشته و بیمارستان ها  و مدارس ویژه ای برای آنها در نظر گرفته شد. تنوع معلولیت ها و مشکلات عدیده این قشر در سال های اخیر توجه دولت ها و سازمان های جهانی را به خود جلب کرد و با هدف پیشگیری از معلولیت و توانبخشی افراد معلول و مناسب سازی شرایط اجتماعی برای مشارکت معلولین در زندگی اجتماعی دهه 1982 تا 1993 به عنوان دهه معلولین و روز سوم دسامبر را روز جهانی معلولین نام گذاری کردند.

 

تاریخچه معلولیت در ایران

ایرانیان از زمان زرتشت و از زمانی که در یونان افلاطون، و ارسطو معلولین را جزء شهروندان ایده آل خود نمی دانستند به آنها توجه داشتند. با ورود اسلام و تعالیم دینی آن و تأکید به دستگیری از درماندگان و احترام به سالمندان باعث شد که به معلولین توجه بیشتری شود. بعد از انقلاب و با شروع و پایان یافتن جنگ هشت ساله ایران، رشد معلولیت درصد فزاینده ای را به خود اختصاص داد و چون معلولیت این افراد دارای بار ارزشی و جنبه های دلاوری و شجاعت داشت، باعث شد توجه به معلولین و تغییر نگرش نسبت به آنها سریع تر و بهتر انجام شود و سازمان های دولتی وغیر دولتی در این زمینه شروع به فعالیت کنند تا حداقل رفاه نسبی برای افراد مهیا شود.

 

سازمان ها و تشکل های معلولین

سازمان هایی که در ارتباط با معلولین تشکیل شده اند، تعداد محدودی را به شرح زیرتشکیل می دهند:

-   کانون ناشنوایان ایران، در سال 1339 به صورت رسمی شکل گرفت و به ناشنوایان خدمات و سرویس رایگان ارائه می دهد. این کانون نمایده رسمی  سازمان جهانی ناشنوایان W. F.D  در ایران است.

-        انجمن نابینایان ایران با نه نمایندگی در شهرستان های کشور

- آسایشگاه معلولین و سالمندان کهریزک

-   انجمن حمایت از عقب ماندگان ذهنی که در سال 1356 تأسیس و اساسنامه آن به تصویب رسیده است.

-   جامعه معلولین  ایران، در سال 1357 به همت عده ای از معلولین جسمی  حرکتی به منظور پی گیری و تلاش برای شناساندن توانایی ها و بهره گیری هر چه بیشتر از ممکن ها که حول چهار محور فرهنگی ـ آموزشی، حقوقی ـ اجتماعی، بهداشتی ـ درمانی و رفاهی است.

-   سازمان بهزیستی کشور، در سال 59 برای رسیدگی به قشرهای محروم و معلول با اهداف برنامه خدمات توانبخشی تأسیس شد.

این برنامه از اصلی ترین برنامه های سازمان بهزیستی کشور است که ارائه مجموعه ای از خدمات توان پزشکی، حرفه آموزی، توانبخشی اجتماعی و آموزشی به معلولین را در غالب این برنامه ها انجام می دهد.ظرفیت سرویس دهی توانبخشی توسط این مرکز به شرح زیر است.

الف: مراکز توانبخشی معلولین جسمی/ حرکتی که شامل واحد پذیرش، مددکاری و ارزشیابی، فیزیوتراپی، و واحد کار درمانی،گفتار درمانی، ارتوپدی و توانبخشی حرفه ای است.

ب: مجتمع توانبخشی و نگهداری شبانه روزی معلولین ذهنی درجه یک، دو و سه است

ج: مراکز توانبخشی ناشنوایان مشتمل بر واحد شنوایی سنجش کشور، واحد توانبخشی خانواده و کودک ناشنوا، واحد سوادآموزی ناشنوایان و واحد آموزش فنی و حرفه ای ناشنوایان است.

-   بنیاد جانبازان و مستضعفان کشور نیز در سال 57 به فرمان امام خمینی ره با وظیفه ارائه خدمت به جانبازان در میدان های جنگ تحمیلی و صحنه های دفاع مقدس تأسیس شده است. فعالیت های این بنیاد در دو بخش اقتصادی و جانبازان سازمان دهی شده است. در قسمت اقتصادی تأمین هزینه های جانبازان از طریق بهسازی سرمایه های موجود و استفاده بهینه از آن است، بخش جانبازان سرویس دهی به آنها از طریق درآمدهای کسب شده بخش اقتصادی و جذب امکانات دیگر دستگاه های اجرایی در قالب طرح مشارکت ملی می باشد. بر اساس آمار ارائه شده تعداد کل جانبازان 329753 نفر است که 5/34 % آنها را جانبازان بالای 25 % و 18251 نفر آنها جانبازان آزاده تشکیل می دهند. از بین استان های کشور تهران بیشترین تعداد جانباز را در اختیار دارد و پس از آن خراسان و اصفهان با 63/9 و 61/8 % دارای بیشترین رقم جانبازی هستند. بنیاد در بخش جانبازان اهداف و سیاست های کلانی به شرح زیر را دنبال می کند.

 

اهداف

-        ارتقا جایگاه اجتماعی و فضایل اخلاقی ارزش های جانبازان با تکیه بر اصل ولایت فقیه

-        تبیین و تعمیم فرهنگ جانبازی و ایثار به صورت جهان شمول

-   هدایت فعالیت ها و ایجاد سیستم های مناسب، به منظور استفاده بهینه از منابع و امکانات موجود در جهت ارتقای ابعاد مختلف اقتصادی و توانبخشی جانبازان تا مرحله خود کفایی

 

سیاست های کلان

-        ایجاد زمینه های لازم برای حضور مؤثر جانباز در صحنه های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی

-        تهیه، تدوین و نشر مفاهیم جانبازی با برداشت از احادیث و روایات و دیدگاه های علمی

-   ایجاد زمینه های لازم به منظور وضع قوانین و مصوبات یا نیازهای عمومی جانبازان و پیگیری در جهت حسن اجرای قوانین و مقررات موضوعه

-   همه اهداف و سیاسیت های کلان در راستای حمایت وگسترش فرهنگ و ارزش جانبازی  است.  

 

توانبخشی هلال احمر

توانبخشی هلال احمردر سال 1341 دایر و از سال 61 به شکل آکادمیک درآمد. این مرکز توانبخشی بیشتر معلولین جسمی ـ حرکتی را تحت پوشش قرار می دهد و در شاخه های ارتوپدی فنی، کار درمانی، شنوایی سنجی، فیزیوتراپی  و گفتار درمانی عمل می کند. هلال احمر هم چنین معلولین بهزیستی و بنیاد جانبازان را از خدمات خود بهره مند می سازد. بودجه توانبخشی هلال احمر از سازمان هلال احمر تأمین می شود و اهداف و سیاست های آن در راستای اهداف و سیاست های کلی هلال احمر است. مؤسسه عصای سفید و مجتمع آموزشی نیکوکاری رعد نیز از جمله سازمان ها وتشکل ها ی معلولین به شمار می رود.

از آن جا که نگرش سنتی جامعه، معتقد به ترحم و دلسوزی است پس شناخت و معرفت درستی روی توانایی های فرد معلول ندارد. اگر چه با پیشرفت علم تغییراتی ایجاد شده، اما هنوز توده مردم نگرش سنتی خود را دارند. چرا که جنبه های مادی فرهنگ مثل تکنولوژی سریع تر از سایر جنبه ها تغییر وتحول می یابند. برای تسریع در نگرش مردم باید عواملی مانند سازمان های غیر دولتی، تشکل های مردمی در قالب انجمن، کانون و موسسه به وجود آید تا با رشد و بالندگی، جامعه را برای تغییر نگرش آماده سازند. که از بهزیستی از اولین نهادهای حمایتی معلولین است و به شکل دولتی اداره می شود و انتظارات زیادی را در ذهن مردم به وجود آورده است. اما این نهاد به خاطر نارسایی هایی که  داشته نتوانسته به خوبی اهداف خود را در جامعه عملی سازد.

تشکل های مردمی نیز با حمایت مردم و مسئولین به پویایی و انسجام دست می یابند. بنیاد جانبازان نیز که هم پای نظام جدید به وجود آمده برای حمایت از افرادی است که با پایداری نظام دچار معلولیت شده اند. تداخل دو بخش اقتصادی و جانبازان این نهاد مشکلاتی را برای جانبازان به وجود آورده است.

جانبازان به خاطر اهداف و عقیده شان باید مورد تجلیل قرار بگیرند نه به خاطر درصد معلولیت شان. همین امر باعث شده تا در اذهان عمومی این شبهه ایجاد شود که مقدار معلولیت احترام به وجود می آورد نه ایمان و ایثار و خلوص این افراد.

 

معلولین و جامعه

یکی از ارکان مهم تهیه این گزارش، جمع آوری نظریات و عقاید معلولین نسبت به جامعه است تا ضمن بیان نظرات و عقاید خود دیدگاه و نگرش جامعه را نسبت به معلولین عنوان کند. مصاحبه های این گزارش با سه طبقه از معلولی صورت گرفته است:

-   معلولینی که دارای نقش اجتماعی مثبت و موقعیت مالی در اجتماع هستند، معلولینی که دارای نقش اجتماعی نیستند، معلولینی که داری نقش اجتماعی منفی هستند/ متکدیان معلول

اکثر افراد مورد مصاحبه به غیر از دسته سوم معتقد بودند که جامعه نگرش غلط و سنتی را در ارتباط با معلولین اعمال می کند که باید این نگرش عوض شود. البته از آن جایی که ایران یک کشور سنتی است و مذهب نقشی اساسی در افراد دارد این امر با یک نگرش مذهبی همراه بوده نه بر اساس شناخت مناسب از معلول. با پیشرفت تکنولوژی وسایل توانبخشی از حالت سنتی و ترحمی خارج و جنبه علمی و عملی پیدا کرده است. اما دیدگاه سنتی مردم ما باعث شده است که بین کمک که عملی متقابل است با ترحم که فرد خود را سربار دیگری می داند تفاوتی قائل نشوند. البته معلولین خود در ایجاد نگرش مثبت در جامعه بسیار مؤثر هستند به این طریق که باید سعی کنند از حداقل امکانات استفاده و نقش اجتماعی خوبی را در جامعه ایفا کنند. این افراد می تواند چنان عمل کنند که خود اشاعه دهنده فرهنگ صحیح به جامعه باشند به این ترتیب خود واقعیت معلولیت را بپذیرند ولی آن را وسیله ای برای کسب احساسات و عواطف انسان ها به حساب نیاورند.  

 

فرهنگ احترام به جانبازان

جانباز در  لغت نامه دهخدا به معنی جان بازنده و کسی که با جان خود بازی می کند و به خطر می اندازد آمده است. از دیدگاه بنیاد جانبازان کسی که در جنگ دچار مصدومیت شده، جانباز است و در اصطلاح عام جانباز کسی است که برای دفاع از ارزش های انسانی و میهنی به جنگ علیه دشمن متجاووز رفته و دچار معلولیت شده و چون خود آگاهانه برای دفاع ارزشی والا به استقبال شهادت رفته دارای بار ارزشی و حماسی است. به همین خاطر جانباز در مقابل معلول دارای ارزش و احترام است. احترام به معلول در حیطه روابط انسانی امری مقبول است نه در حیطه ارزش ها. و به جای احترام به معلول ترجیحاً از لفظ ایجاد نگرش صحیح در جامعه و همدلی با معلول باید استفاده کرد. اما احترام به جانباز یک اصل ارزشی است و در تمام بخش های فرهنگی، اقتصادی و سیاسی مؤثر است. احترام به جانباز دارای سه بعد روابط انسانی، فرهنگی و سیاسی است. روابط انسانی نقش درمانی دارد و برای هر دو قشر معلول و جانباز اهمیت پیدا می کند. ولی بعد فرهنگی و سیاسی مختص جانباز است و احترام به آن وسیله ای برای اشاعه فرهنگ اسلامی و تضمینی است که اگر کشور مورد تجاوز قرار گرفت کسانی هستند که به دفاع از سرزمین به پا خیزند. این نوع برخوردها مبنای ارزشی بودن جانبازی است. برای این منظور و برای به عرف در آوردن احترام به جانباز باید دو موضوع را مورد توجه قرار دهیم. حالت فردی و با درونی کردن و تثبیت در رفتار فردی هر شخص و دیگر این که  جنبه های عقلانی آن را استوارتر از جنبه های احساسی آن کنیم. در بعد اجتماعی این مفهوم به نهادینه شدن تعبیر می شود و لازم است جامعه به خوبی شناخته شود وگروه ها و خرده فرهنگ ها میزان پذیرش یا مقاومت جامعه نسبت به این مقوله سنجیده شود. و عواملی که باعث دید نامناسب می شود را بیابیم و درصدد رفع آنها برآییم. از دلایلی که سبب شده دامنه احترام به جانبازان محدود شود، وابسته بودن بخش جانبازان به بخش اقتصادی و رفتارهای ناپسند برخی از جانبازان است. نحوه نگرش مردم ب جانباز تا حدودی تحت تأثیر نگرش مردم به  نظام است. و نحوه نگرش مسئولان در این امر بسیا مؤثر است در ایجاد نگرش به جانباز و در اشاعه فرهنگ احترام به آنها می توان از رسانه ها، آموزش و قوانین در سطح جامعه بهره برد. 

جامعه و معلولین

آن چه در نتیجه این گزارش به دست آمده، این است که شناختی که مردم از معلول دارند شناختی سطحی و ظاهری است. در پایان این گزارش تحقیقاتی نتیجه مصاحبه ای را که در جامعه آماری محقق از 200 نفر به دست آمده است آورده شده است. برخی از سؤالات این مصاحبه به شرح زیر است:

- نحوه شناخت شما با شخص معلول به چه نحو بوده است؟

- نوع معلولیت افراد مورد مشاهده خود را بیان کنید؟

- در برخورد با افراد معلول چه احساسی به شما دست می دهد؟

- فرد معلول از نظر شما دارای چه نوع شخصیتی است؟

- فرق بین جانباز و معلول چیست؟


مــعــرفـت

امید جعبه ای بزرگ پر از مواد غذایی و سکه وطلا را به خانه زنی با چندین بچه قد ونیم قد برد.
زن خانه وقتی بسته های غذا و پول را دید شروع کرد به بدگویی از همسرش و گفت: " ای کاش همه مثل شما اهل معرفت و جوانمردی بودند.
شوهر من آهنگری بود ، که از روی بی عقلی دست راست ونصف صورتش را در یک حادثه در کارگاه آهنگری از دست داد و مدتی بعد از سوختگی علیل و از کار افتاده گوشه خانه افتاد تا درمان شود.
وقتی هنوز مریض و بی حال بود چندین بار در مورد برگشت سر کارش با او صحبت کردم ولی به جای اینکه دوباره سر کار آهنگری برود می گفت که دیگر با این بدنش چنین کاری از او ساخته نیست و تصمیم دارد سراغ کار دیگر برود.

من هم که دیدم او دیگر به درد ما نمی خورد ، برادرانم را صدا زدم و با کمک آنها او از خانه و دهکده بیرون انداختیم تا لا اقل خرج اضافی او را تحمل نکنیم.
با رفتن او ، بقیه هم وقتی فهمیدن وضع ما خراب شده از ما فاصله گرفتن و امروز که شما این بسته های غذا و پول را برایمان آوردید ما به شدت به آنها نیاز داشتیم.
ای کاش همه انسانها مثل شما جوانمرد و اهل معرفت بودند!

امید تبسمی کرد وگفت : حقیقتش من این بسته ها را نفرستادم . یک فروشنده دوره گرد امروز صبح به مدرسه ما آمد و از من خواست تا اینها را به شما بدهم و ببینم حالتان خوب هست یا نه !!؟ همین!
امید این را گفت و از زن خداحافظی کرد تا برود.
در آخرین لحظات ناگهان برگشت و ادامه داد: راستی یادم رفت بگویم که دست راست و نصف صورت این فروشنده دوره گردهم سوخته بود!!!


تــاریــخ

شاید این درسی از تاریخ باشد اما هنوز هیچ معلم تاریخی پیدا نشده که توضیح منطقی برایش پیدا کند.

بین زندگی و مرگ دو رئیس جمهور اسبق آمریکا، یعنی "آبرهام لینکلن" و "جان اف کندی" شباهت هایی وجود دارد که بسیار بسیار عجیب است.
البته شاید معنا و مفهومی نداشته باشد ولی ذهن بسیاری را به خود مشغول کرده.
شنیدن این وجه تشابهات خالی از لطف نیست ...

1. آبرهام لینکلن، در سال 1846 به کنگره امریکا راه یافت و جان اف کندی صدسال بعد یعنی در 1946 !

2. لینکلن، در سال 1860 رئیس جمهور امریکا شد و کندی صد سال بعد یعنی در 1960 !

3. هردو رئیس جمهور بر حقوق مدنی تاکید داشتند!

4. هردو رئیس جمهور پس از ورود به کاخ سفید فرزندی را از دست دادند !

5. هردو رئیس جمهور در یک روز جمعه و به ضرب گلوله به سرشان کشته شدند !

6. منشی لینکلن، "کندی" نام داشت و منشی کندی، "لینکلن" !

7. هردو رئیس جمهور به دست فردی از جنوب آمریکا کشته شدند !

8. هردو رئیس جمهور جانشینی بنام "جانسون" داشتند، "اندرو جانسون" که جانشین لینکلن شد در 1808 به دنیا آمده بود و "لیندون جانسون" که برجای کندی تکیه زد در صد سال بعد یعنی 1908 !

9. قاتل لینکلن، "جان ویلکس بوث" و متولد 1839 بود در حالیکه قاتل کندی، "لی هاروی اسوالد" متولد صدسال بعد بود یعنی 1939 !

10.هردو قاتل اسمی سه بخشی داشتند و هر اسم از 15 حرف تشکیل شده بود !

11.لینکلن در تئاتری بنام "فورد" به قتل رسید و کندی در اتوموبیلی بنام "لینکلن" که توسط کارخانه فورد ساخته شده بود !

12.لینکلن در یک تئاتر کشته شد وقاتلش پس از فرار، خود را در انباری مخفی کرد، کندی از انباری هدف گلوله قرار گرفت و قاتلش پس از فرار در یک تئاتر پنهان شد !

13."بوث" و "اسوالد" هردو قبل از محاکمه کشته شدند !

14."لینکلن"، یک هفته پیش از مرگش در شهر "مونرو" در "ایالت مریلند" بسر میبرد و "کندی"، اوقات خود را با هنرپیشه ای بنام "مارلین مونرو" می گذراند !!


بیمارستان

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبروی من مناقشه ی بی پایانی را ادامه می دادند.
زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.
از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آنها آشنا شدم.
یک خانواده روستائی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.
در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود و هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. بزودی برمی گردیم...»
چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آنکه وارد اتاق عمل شود ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.
بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت و وقتی همه چیز روبراه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.
صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.
همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم داشت می گفت: «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آنها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»
نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»
در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.

101

گله کردم از توگفتی که بسازچاره خود
منم آن که در غمت گله چاره ساز دارم
غم دل چه باز گویم که تو را ملال گیرد
کنم این حدیث کوته که غم دراز دارم