سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوستالوژی دل ....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

تعریف سیاست

در میان متفکران غربی بعضی سیاست را معادل با «علم قدرت» ، «علم زیر سلطه در آوردن»، «علم به اطاعت واداشتن افراد جامعه» دانسته اند. رُوبر، سیاست را فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی می داند. موریس دوورژه، استاد علم سیاست دانشگاه پاریس در کتاب «اصول علم سیاست» پس از ذکر دو تعریف فوق و تحلیل مختصر تفاوت بین آن دو، سیاست را «علم قدرت» تعریف کرده است و او هسته ی اصلی قلمرو سیاست را قدرت می داند. نکته ی مهمی در تعریف های فوق الذکر مورد غفلت واقع شده است آن ذکر هدف از به حاکمیت رسیدن و حکم راندن بر کشور و جوامع انسانی است. در بین اندیشمندان شرقی نیز اتفاق نظر وجود ندارد، به عنوان نمونه: علامه دهخدا، سیاست را به معانی زیر آورده است: پاس داشتن ملک (غیاث اللغات)، حکومت و ریاست و داوری (ناظم الاطباء) مصلحت و تدبیر (اسکندرنامه)، شکنجه و عذاب و عقوبت (ناظم الاطباء)، ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانیدن و اجرای احکام به طور عدالت و ... ابن خلدون سیاست را دسیسه ای برای جلوگیری از تجاوز ها و ظلم و فساد می داند. میرزای نائینی سیاست را وسیله ی احقاق حق و جلوگیری از تجاوزها و ظلم و فساد می بیند. ابن عقیل می گوید: سیاست چیزی است (عملی است) که با آن مردم به صلاح نزدیک تر و از فساد دورتر می شوند. امتیاز این تعریف بر آن چه که از سوی متفکران غربی ارائه شده، این است که در اغلب آن ها توجه به «رفع فساد» یا «احقاق حق» و یا «جلوگیری از ظلم» وجود دارد که به تعبیری می توان آن را غایت و هدف حکومت و سیاست دانست، یعنی تدبیر مُدُن، کسب قدرت و حاکمیت برای احقاق حقوق مردم و دفع ظلم و فساد است. غزالی می گوید: علمی که زیست مسالمت آمیز و سودمند را ـ چه در صحنه ی مادی و چه از نظر معنوی ـ می آموزد سیاست است. امام خمینی (ره) در باره ی سیاست تعبیرات متفاوتی بکار برده است، گزیده ی آن ها این است: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام مصالح جامعه را درنظر بگیرد و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح شان است. صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص انبیاء است دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند، این مختص به انبیاء و اولیاء است و به تبع آن ها علمای بیدار اسلام». در تعبیر دیگری از سیاست می گوید: «مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومت ها و جلوگیری از مفاسد که هست، همه ی اینها سیاست است.» این تعریف جامع تعریف منقول از عالمان شرقی است. حاکمیت و هدف سیاست را دربر دارد. پس از بیان تعریف های فوق شاید بتوان گفت: تعریف خلاصه ی سیاست چنین است: سیاست، عبارت است از هر نوع تدبیر و تلاش و فعالیت در جهت اداره ی امور کشور به نحوی که جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال، ارزش ها و خواسته های خویش قرار گیرند.

سیاست ما عین دیانت ما است، یعنی چه؟

شهید مدرس در مقابل کسانی که نظریه جدایی دین از سیاست را داشتند رابطه و عینیت دین و سیاست را مطرح نمودند که برای تحلیل آن باید تعریفی از دین و سیاست ارایه شود. لذا ابتدا سیاست و سپس دین را تعریف می‌کنیم. Politie از ریشة لاتین Polis گرفته شده و به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی است در زبان فارسی به معنای ریاست و فرماندهی، طرح و برنامه وارد شده است و در عربی از مادة ساس یَسُوسُ بوده که به معنای حکومت، ریاست، اصلاح امور مردم و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح می‌باشد. ابن خلدون سیاست را به معنای تدبیر امور جامعه در جهت جلوگیری از ظلم و ستم و تجاوز افراد به یکدیگر بر اساس موازین شریعت می‌داند. از طرفی دین تعاریف گوناگونی دارد که به یک تعریف اکتفا می‌کنیم و آن تعریفی است که علامه طباطبایی (ره) ارایه می‌فرماید: «دین عبارت است از مجموعه‌ای از معارف مربوط به مبدأ و معاد (جهان هستی) و قوانین اجتماعی که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده است. از این تعریف به دست می‌آید که دین علاوه بر پرداختن به مسائل ماوراء طبیعی به امور دنیوی مردم و هدایت آنها نیز توجه دارد. حال که دو واژه سیاست و دین روشن شد،‌ باید گفت عبارت «سیاست ما عین دیانت ما است» ناظر به این مطلب است که علی رغم نظر بعضی از روشنفکران که بین سیاست و دیانت (دین ورزی) رابطه‌ای نمی‌بینند و بلکه آن دو را متضاد تلقّی می‌کنند و هر کدام را مربوط به حوزة‌ خاصی قلمداد می‌نمایند، ما هر دو را مربوط و همسوی با یکدیگر می‌دانیم و لذا سیاست را در قلمرو ارزشهای دینی قبول داریم و سیاست از دیدگاه ما برخاسته از نظام ارزشی دین ما می‌باشد و لذا دین ورزی محسوب می‌شود که در رأس آن ائمه اطهار ـ سلام الله علیهم ـ قرار دارند و خطاب به اولیاء دین آنان را ساسة العباد می‌نامیم. بر طبق این نظر هر گونه عمل و رفتار در حوزه سیاست و تدبیر امور اجتماع، کاری ارزشی و دینی محسوب خواهد شد، هم چنان که هر گونه تلاش و فعالیت دینی و ارزشی نیز جهت تدبیر امور مردم و تشکیل نظام اجتماعی و تنظیم و تدبیر آن صورت می‌گیرد که آیات قرآن ناظر به این مطلب می‌باشند. باید توجه داشت که از نظر قرآن اصولاً فلسفه بعثت پیامبران در برقراری عدالت اجتماعی و تدبیر عادلانه امور مردم می‌باشد که در سورة حدید به آن اشاره دارد و می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ...»؛ ما همه پیامبران را با دلایل روشن و معجزه فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو (وسیله سنجش و معیار) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و با آنان آهن نازل کردیم که در آن نیروی شدیدی است. همین طور که از آیه استفاده می‌شود دین اسلام رابطة تنگاتنگ با مقولة سیاست و حکومت دارد که می‌توان آن را به تعبیر شهید مطهری به رابطه روح و جسم و پوست و مغز تشبیه نمود. لذا در دین اسلام شاهد احکام و قوانینی هستیم که در پرتو نظام اجتماعی و حکومت که موضوعی در حوزه سیاست است، اجرا شدنی است و اصولاً دین ورزی در آن‌ها بدون سیاست ورزی امکان نخواهد داشت. احکامی نظیر: 1. مالیات‌های مقرر (مثل خمس، زکات، جزیه) 2. احکام دفاع همگانی، ملی تقسیم غنایم جنگی و برخورد با اسرا؛ 3. احکام حقوق و جزایی نظیر دیات و قصاص؛ 4. احکام مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و شرایط آن. بنابراین احکام و قوانین در دین از یک طرف ناظر به گسترش وسط ارزش ها والای الهی و انسانی و از طرف دیگر معطوف به تدبیر امور جامعه و رتق و فتق امور در مسیر عدالت اجتماعی است. از این رو یک سیاستمدار مسلمان و با دیانت به دنبال هر هدفی نخواهد بود، علاوه این که جهت رسیدن به اهدافش از هر ابزاری و وسیله‌ای بهره نخواهد گرفت که در این زمینه اشاره به جملة حضرت علی ـ علیه السّلام ـ مناسب است. ایشان در مقایسه خود با معاویه چنین می‌فرمایند: و الله ما کان معاویة بادهی منّی و لکنّه یفدر و یفجر و لولا کراهیة الفدر لکنتُ ادهی الناس؛ به خدا سوگند معاویه زیرک‌تر (سیاستمدارتر) از من نیست، ولی شیوة او پیمان شکنی و ناپاکی است و اگر خیانت را ناخوشایند نمی‌داشتم هر لحظه من زیرک‌ترین مردم بودم. هم چنان که در موقعیت‌هایی که مواجه با ضرر مادی می‌شود دست از باورهای دینی خود برنخواهد داشت و رفتار سیاسی مغایر با نظام ارزشی خویش از خود بروز نخواهد داد. نظیر حضرت امام در برخورد با سلمان رشدی و کوتاه نیامدن از حکم صادره حتی به قیمت تحریم اقتصادی و تهدید نظامی.

فرق سیاست مداری، سیاست دانی و سیاست بازی چیست؟

در دنیای سیاست، ممکن است این پرسش در اذهان بسیاری تداعی شود که چرا واژه سیاست قربانی هوسبازی‌های بشری گشته است. به گونه‌ای که امروزه کلمه سیاست برای مردم عموما و دانایان خصوصا، یک حالت وحشت انگیزی را همراه با نیرنگ، دروغ و... ترسیم می‌کند. این جاست که سیاستمداری و سیاست دانی و سیاست بازی با هم خلط می‌شود. برای تفکیک و تبیین آنها، ‌نخست باید دانست که سیاست و سیاستمداری چیست؟
1. سیاست و سیاستمداری
سیاست در لغت کاربردهای متنوعی دارد، مهمترین آنها پرورش، پروراندن، ریاست، سرپرستی، فرمان، دستور، امر و نهی و تدبیر امور است. البته بین همه این کاربردهای به ظاهر مختلف، تناسب و هماهنگی وارتباط عمیقی وجود دارد؛ مثلا رئیس برای پرورش افراد به تدبیر امور پرداخته و فرمانها و دستورهای خاصی صادر می کند، در این عبارت همه کاربردهای سیاست در ارتباط با یکدیگر آمده‌اند.
برای اصطلاح، سیاست تعریف‌های گوناگونی ارائه شده است. ابو حامد غزالی می‌گوید: سیاست است که وسایل زندگی انسان را در جامعه در دسترس او قرار می‌دهد، زیرا تنها در نوع زندگی گروهی است که آدمیان می‌توانند به یکدیگر کمک و یاری کنند و بدین وسیله، وسایل معیشت‌شان را سامان داده و بهبود بخشند، علمی که زیست مسالمت‌آمیز و سودمند را در عرصه‌های گوناگون (مادی و معنوی) زندگی‌ سامان دهد، سیاست است.
فارابی، سیاست را وسیله رساندن جامعه به سعادت می‌داند.
میرزای نایینی می‌گوید: سیاست عبارت از وسیله احقاق حق و جلوگیری از تجاوز و ستم است.
امام خمینی(ره) درباره سیاست جامع‌ترین تعبیر را به کار برده، می‌فرماید: سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام این مصالح جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح‌شان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است، و این مختص انبیاء است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کند، این مختص به انبیاء واولیاست و به تبع آنها علمای بیدار اسلام.
این تعبیر تجلی گفتار امام صادق ـ علیه السّلام ـ است که فرمود: «ان الله عزّوجلّ ادب نبَّیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الأدب قال: انّک لعلی خلقٍ عظیم، ثم فوّض الیه امر الدین و الأمة لیسوس عباده؛ به درستی که خداوند پیامبرش را (از نظر روحی و اخلاقی) پرورش داد، او را ادب نیکو آموخت، آن گاه که به مرتبه کمال رسید، فرمود: حقا که تو ای پیامبر بر نیکو اخلاق بزرگی آراسته‌ای. از آن پس به او امور دینی جامعه را واگذار کرد، ‌تا بندگان خدا را (به خوبی) سیاست و اداره کند.»

ادامه مطلب...