سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوستالوژی دل ....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حکومت از دیدگاه شهید مطهری

علامه شهید مرتضی مطهری یکی از متفکران بزرگِ طرفدار دیدگاه ولایت انتصابی فقیه است. این متفکر بزرگ گرچه فرصت کافی برای طرح مستقل، منسجم ومستوفای ولایت فقیه را پیدا نکرد، امّا با این حال، بحث های پراکنده و مختصری که در مناسبت های مختلف در این باره عرضه کرده، بسیار جامع، روشنگر، روزآمد و راه گشاست.

این شهید پرتلاش دیدگاه خود درباره ولایت فقیه را با توجه به واقعیت های آغاز استقرار جمهوری اسلامی بیان کرده و مباحثی همچون ضرورت حکومت، حق حاکمیت، مبنای مشروعیت حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام و ولایت فقیه را طرح و توضیحات بسیار روشنگری درباره بعضی از ابهام های موجود در سازگاری ولایت با جمهوریت و تعارض میان جمهوری با اسلامی و... بیان کرده است.

در این نوشتار مروری خواهیم داشت بر اندیشه های بلند آن استاد فرزانه درباره نظریه حکومت و ولایت فقیه.

تعریف حکومت

علامه شهید با اعتباری دانستن حکومت و ترکیب آن از اجزای مقومی چون قانون، دفاع از هجوم خارجی، امنیت، فصل خصومت، و اجزای غیرمقومی مانند حفظ مواریث فرهنگی و ارائه خدمات عمومی نظیر مخابرات و بهداشت و... حکومت را این چنین تعریف کرده است:

«پس دولت و حکومت در حقیقت، یعنی مظهر قدرت جامعه در برابر هجوم خارجی و مظهر عدالت و امنیت داخلی و مظهر قانون برای داخل و مظهر تصمیم های اجتماعی در روابط خارجی.»(1)

لزوم و ضرورت حکومت

شهید بزرگوار درباره لزوم و ضرورت حکومت بیانی روزآمد دارد. وی با ردّ دیدگاه مارکسیسم که حکومت را ساخته طبقه ثروتمند برای استثمار طبقه فقیر می دانند، درباره ضرورت حکومت ـ حتی در جامعه بی طبقه ـ نوشته است:

«هم چنان که گفتیم آن جا که جامعه بی طبقه نیز باشد، عدالت داخلی خود به خود اجرا نمی شود و جُرم خود به خود از بین نمی رود که حفظ امنیت داخلی نیازمند به یک قدرت متمرکز نباشد، و هم چنین یک جامعه اشتراکی نیز نیازمند به دفاع ملی ونیازمند به روابط خارجی است و نیازمند به فصل خصومت و اجرای حدود ومجازات ها است. مگر این که فرض کنیم آینده بشریّت یکپارچه است؛ پس دشمن خارجی وجود ندارد و رابطه با خارج وجود ندارد، پس نه وزارت دفاع لازم است و نه وزارت خارجه؛ چون ریشه همه تجاوزات و عصیان ها مالکیت است. پس نیازی به دادگستری و هم چنین به شهربانی و ژاندارمری و بالاخره به حفظ امنیت نیست، پس نیاز به دولت نیست. ولی باز هم این سؤال پیش می آید که نیازهای ثانوی ناشی از توسعه تمدن ایجاب می کند ارشاد و هدایت و مدیریت را در عصر توسعه، پس نیاز به دولت و حکومت به عنوان این مظهر هست.»(2)

حق حاکمیّت

شهید مطهری در یادداشت هایی که در پایان کتاب پیرامون جمهوری اسلامی چاپ شده به چند مبنا در مورد حق حاکمیت اشاره کرده و دو مبنا را با فقه شیعه قابل انطباق دانسته است. این ملاک ها و مبانی عبارت اند از:

الف: حق طبیعی

بعضی از فیلسوفان معتقدند که طبیعت، شأن و منزلت حکمرانی را تنها به عهده عده خاصی نهاده است و این مسؤولیت از توان دیگران بر نمی آید.(3) استاد شهید در تبیین آن نوشته است:

«این که [حق حاکمیت] حق طبیعی یک تخمه و یک نژاد است، برخی نژادها آسمانی هستند، همان عقیده ای که در ایران قدیم وجود داشته در مورد آسمانی نژاد بودن شاهان، تخمه شاهی و نژاده بودن، پس حق طبیعی و موروثی می شود.»(4)

ب: حق عمومی مردم

این نظریه در حال حاضر رایج ترین نظریه در فلسفه سیاسی است. شهید مطهری در توضیح آن نوشته است:

«[حق حاکمیت] حق عموم مردم است از باب این که همه مردم علی السویه آفریده شده اند ... پس وضع قانون، اجرای قانون، تعیین واضع و مجری قانون به عهده مردم است (دموکراسی).»(5)

ج: حق الهی

بیشتر ادیان موجود حق حاکمیت را از آن خداوند می دانند. شهید مطهری مشروعیت الهی در فقه اسلامی را به سه صورت تقریر کرده است.

صورت اول: حق الهی، به معنی این که حاکمیت اعم از وضع قانون و وضع مصوبات فرعی وحکم ـ به مفهوم فقهی ـ یعنی بر مبنای مصالح موقت ... جز خداوند کسی را شایسته نیست، وافرادی نه به دلیل خاصیت طبیعی و موروثی بلکه به دلیل خاصیت تقرب و عدالت و علم این حق را پیدا می کنند. قهراً ماهیت حکومت، ولایت بر جامعه است نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه. فقه هم این مسأله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده است. از نوع ولایتی که بر قُصّر وغُیّب دارد. پس ملاک، انتخاب مردم نیست. انطباق با معیارهای الهی است، و با آن انطباق خود به خود حاکم می شود و مانعی نیست که در آنِ واحد ده ها حاکم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد.(6)

صورت دوم: حق الهی، به این معنی که وضع قانون کلی، الهی است ولی تعیین حاکم برای وضع قوانین جزیی و حکم بر طبق مصالح و آمریت، بر عهده مردم و حق مردم است. (اصل بیعت و شوری)، نظریه اهل تسنن، و شرط حاکم حداکثر عدالت و سیاست است نه فقاهت و فیلسوفی.(7)

صورت سوم: نظریه بالا با تفاوت میان عصر حضور و عصر غیبت و با تفاوت در ضرورت فقاهت و عدالت حاکم (قابل انطباق بر فقه شیعه) ولی انتخابگرها یا سایر فقیهان هستند (نوعی حکومت اریستوکراسی) و یا انتخاب آن ها نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه است. (نوعی دموکراسی).(8(

ادامه مطلب...

دکتر شریعتی

 

بازگشت به خویشتن

فلسفه تاریخ از دیدگاه شریعتی

دانلود کتاب پیروان علی از دکتر شریعتی

دانلود آثاری از دکتر علی شریعتی

دانلود کتاب پیروان علی و رنج‏هایشان

نظرات آیت‏الله خامنه‏ای، پیرامون دکتر علی شریعتی

شریعتی از زبان خود

دانلود سخنرانی از کجا آغاز کنیم؟

فلسفه نوروز، شریعتی

دانلود کتاب ها

‌روشنفکری‌ و دکتر شریعتی‌

شریعتی چگونه جامعه شناسی است؟

شریعتی، مدرنیته و غرب‏شناسی

 

 

 


انتقاد استاد مطهری از دکتر شریعتی فقط از جزوه اسلام شناسی او بود

در پاسخ باید عرض کنیم انتقاد استاد شهید مطهری نسبت به دکتر شریعتی تنها منحصر به کتاب اسلام شناسی او نبوده است. بلکه در مورد آثار دیگر وی نیز انتقاداتی داشتند از جمله کتاب«از کجا آغاز کنیم» و «چه باید کرد».[1] استاد شهید مطهری ریشة انتقادات و اشکالاتی که به آثار دکتر شریعتی وارد بود را در عدم انسجام فکری و برخوردار نبودن از یک مبنای اصولی و حاکمیت دیدگاه علمی و جامعه شناسی بر اندیشه های وی و فرصت نیافتن در مطالعه عمیق معارف اسلامی می دانستند. استاد در اعلامیه ای که به اتفاق مهندس بازرگان در مورد دکتر شریعتی و آثارش منتشر نمودند، چنین اظهار داشتند«اینجانبان که علاوه بر آشنایی با آثار و نوشته های مشارالیه با شخص او فی الجمله معاشرت داشتیم معتقدیم نسبتهایی از قبیل شیعه گری و وهابیگری به او بی اساس است و او در هیچ یک از مسائل اصولی اسلام از توحید گرفته تا نبوت و معاد و عدل و امامت، گرایش غیر اسلامی نداشته است ولی نظر به اینکه تحصیلات عالیه و فرهنگ او غربی بود و هنوز فرصت و مجال کافی نیافته بود در معارف اسلامی مطالعة وافی داشته باشد تا آنجا که گاهی از مسلّمات قرآن و سنت و معارف و فقه اسلامی بی خبر می ماند ـ هر چند با کوشش زیاد به تدریج بر اطلاعات خود در این زمینه افزود ـ در مسائل اسلامی حتی در مسائل اصولی دچار اشتباهات فراوان گردیده است که سکوت در برابر آنها ناروا و نوعی کتمان حقیقت است ... از این رو با توجه به اقبال فراوان جوانان به کتب مشارالیه و اینکه خود او در اواخر عمر در اثر تذکرات متوالی افراد بی غرض و بالاتر رفتن سطح مطالعات خودش، متوجه اشتباهات خود شد و به یکی از نزدیکانش وکالت تام برای اصلاح آنها داد، اینجانبان بر آن شدیم به حول و قوة الهی، ضمن احترام به شخصیت و تقدیر از زحمات و خدماتش در سوق دادن نسل جوان به طرف اسلام، بدون مجامله و پرده پوشی و بدون اعتنا به احساسات طرفداران متعصب و یا دشمنان مغرض، طی نشریاتی نظریات خود را دربارة مطالب و مندرجات کتابهای ایشان بالصراحه اعلام داریم»[2] این همان نکته ای است که مقام معظم رهبری نیز در مورد دکتر شریعتی و آثار وی فرمودند:«مرحوم شریعتی مهم ترین کارش این بود که تفکر و اندیشه اسلامی را در سطح جوانان به صورت بسیار وسیعی مطرح کرد... آن عمق فکری گرایش به اسلام که انتظار دارد انسان و یک عده گرویده به تفکر اسلامی در قلمرو کارهای وی به شکل شایانی وجود ندارد یعنی در بسیاری از موارد آن تفکر مذهبی که پخش می شد یک تفکر عمیقی نبود یعنی یک ایمان قوی در مستمع به وجود نمی آورد اما در بعضی از موارد یک تفکر عمیقی به وجود می آورد و در بسیاری از موارد هم حداقل این بو د که زمینه ای برای تعقیب تفکرات اسلامی و علاقه به فهم اسلامی در افراد زنده می شد و بعد از آن کار به روی مسائل اسلامی شروع می شد.»[3]
اما در خصوص مواضع دکتر در قبال این انتقادات باید عرض کنیم که دکتر شریعتی هم اشکالات منطقی برنوشته ها و دیدگاههای خود را پذیرفتند و بر این اساس به آقای محمد رضا حکیمی وصیت نموده و سفارش لازم در خصوص اصلاح نوشته های خود را به ایشان دادند. در بخشی از وصیت نامه خویش چنین اظهار داشتند که«آنچه از من نشر یافته به دلیل نبودن امکانات و کم بودن فرصت، خام و عجولانه و پر غلط دید چاپ شده است و تمامی آن را نه به عنوان کارهائی علمی، تحقیقی، که فریادهایی از سر درد، نشانه هایی از یک راه، نگاههایی برای بیداری، ارائه طریق، طرح هایی کلی از یک مکتب، یک دعوت، جهات و ایده ها و بالاخره نوعی بسیج فکری و روحی در جامعه باید تلقی کرد آن هم در شرایطی تبعیدی، فشار، توطئه، فرصت گذرا و حالتی که هر لحظه اش انتظار فاجعه ای می رفت آن ها همه باید تجدید نظر شود از نظر علمی غنی شود غلط گیری معنوی و لفظی و چاپی شود».[4]
معرفی منابع جهت مطالعه بیشتر:
1. جعفر سعیدی، دکتر شریعتی از دیدگاه شخصیتها، تهران، نشر سایه، 1380.
2. اکبر رحمتی، استاد مطهری و روشنفکران، انتشارات صدرا، 1380.
3. جعفر سعیدی، شخصیت و اندیشه دکتر علی شریعتی، تهران، انتشارات چاپخش، 1372.

برگرفته از سایت اندیشه قم


فیلسوفی ماندگار در تاریخ انقلاب ایران

اندیشه های سیاسی شهید مطهری :

 روش شناسی

شهید مطهری در زمینه روش شناسی یک مشرب منعطف را دنبال کرده است . نه خود را به قیاس محدود می کند و نه این که اسیر استقرا و اسلوب تجربی می شود . او معتقد است انسان باید جایگاهش را بشناسد و بداند در کجا از اسلوب تجربی استفاده کند و کجا به قیاس بپردازد . این شیوه ی غیر تعصب آمیز روش شناختی ، بنیادی بر اندیشه های شهید مطهری می گذارد که سیر تفکرات فلسفی تا اندیشه های سیاسی ایشان را به گونه ای دل نشین قابل فهم و پذیرش می کند .

شهید در ارتباط عقل و دین نیز تلاش می کند تا عقل را در راه تحلیل مسایل دینی به کار گیرد و علاوه بر تکیه بر عقل روشن اندیش ، ضعف های عصر روشنگری غرب در نگاه تک بعدی به عقل را با توسل به اصول و احکام دینی برطرف سازد.

مراحل بالاتر در نگاه روشی و تحلیل فلسفی – سیاسی شهید مطهری با کشف ریشه های تاریخی مسایل فلسفی آغاز می شود . سپس مباحث مطرح نزد فلاسفه مورد بررسی قرار می گیرد و آن گاه در قالب مطالعه ی تطبیقی ، موضوعات با توجه به نظرات فلسفی و سیاسی اندیشه مندان غیر مسلمان و عمدتاً با توجه ویژه به سیر اندیشه در غرب مورد بحث قرار می گیرد .

شهید مطهری در مباحث خود به نوعی آسیب شناسی و موردیابی مسایل سیاسی و دیگر مسایل مبتلا به جوامع اسلامی و جامعه ی ایران پرداخته و مطالعه ی موردی خود را بر روی موضوعات و مسایل مزبور سامان می دهد.

بنیادهای فلسفی

در رابطه ی فرد و جامعه ، شهید مطهری معتقد است که « جامعه » بسان یک موجود زنده است که از حیات واقعی برخوردار می باشد . به اعتقاد ایشان « قرآن برای جوامع ، سرنوشت مشترک ، نامه ی عمل مشترک ، فهم و شعور ، طاعت و عصیان معنی ندارد و قرآن همان طور که برای فرد حیات و موت قائل است واقعاً برای جامعه نیز حیاتی ، موتی و روحی قائل است»

این نگاه شهید مطهری به جامعه برخلاف نگاه های ابزار گرایانه ی اندیشه ی غرب بعد از عصر روشن اندیشی به آن می باشد . در جامعه ی مکانیکی غرب ، فرد اصل است و جامعه مصنوع او . اما در اندیشه ی شهید مطهری ، فردیک موجود اجتماعی است که باید در اجتماع زندگی کند وگرنه منقرض خواهد شد . در واقع جامعه محل تحقق شخصیت فرد است . به همان نسبت جامعه نیز از افراد آن شخصیت می گیرد . چنین نگاهی نیز فارغ از تعصبات دو مکتب فردگرایی و جامعه گرایی (ایندیویدوالیسم و سوسیالیسم) شکل می گیرد و با نگاهی ویژه به نظریه ی فطرت در اسلام تقویت شده است .

در کل در نظریه ی تکامل اجتماعی انسان ، شهید مطهری فطرت انسانی را اصل گرفته و معتقد است در قالب روابط مبتنی بر اخلاق فردی و اجتماعی ، ایمان به هدف خلقت و بعثت انبیا ، انسان می تواند مراحل تکامل را در جامعه ی اسلامی طی نماید . این نگرش هر گونه یاس و بدبینی نسبت به سرشت بشر و آینده ی بشریت را رد کرده و بانقد دگماتیسم موجود در مکاتب مارکسیسم ، اگزیستانسیالیسم و علم گرایی منبعث از اندیشه های لیبرالی و روشن اندیشی همراه است .

نقد چهار جریان عمده                                      

بخش عمده ای از اندیشه های فلسفی ، اجتماعی و سیاسی شهید مطهری را می توان از نقد ایشان بر چهار جریان و مکتب عمده ی فکری – سیاسی سمت یابی کرد : مارکسیسم ، ناسیونالیسم ، تحجرگرایی و التقاط . این مباحث را به طور خلاصه مطرح می کنیم ؛

شهید مطهری در عصری می زیست که عرصه ی فکری – سیاسی ایران و کشورهای اسلامی دیگر مورد هجوم مکاتب و ایدئولوژی های انحرافی و عمدتاً الحادی قرار گرفته بود . این امر حساسیت ویژه ای به مباحث انتقادی اندیشه مندان مسلمان در مقابل تفکرات عمدتاً وارداتی موجود می بخشید . این تفکر شهید با همان شیوه ی نظام مند فکری خود مکاتب و تفکرات فوق الذکر را به مقابله ی علمی – اندیشه ای طلبید .                   

الف) در نقد مارکسیسم

ایدئولوژی مارکسیسم ، بخش عمده ای از حیات بشر – در قرن بیستم را به خود معطوف ساخت . این مکتب از لحاظ فکری ریشه در اندیشه های کارل مارکس آلمانی (1883/م – 1818م) دارد اما از لحاظ سیاسی بیش تر پس از انقلاب کمونیستی روسیه (1917م) مطرح گردید .

در غرب ، مارکسیسم را تحت عنوان یک ایدئولوژی انقلابی می شناختند و در اثر تلاش مارکسیست ها ، بخش هایی از جهان اسلام نیز تحت تاثیر این ایدئولوژی قرار گرفته بود و شماری از جوانان انقلابی بدون آشنایی بنیادی با خاطرات واقعی این اندیشه و مکتب الحادی در دام آن افتادند به گونه ای که جنبش های انقلابی و ضد رژیم شاه در ایران نیز از این ضعف مصون نبودند .

مارکسیسم نوید جامعه ای بی طبقه را می دهد اما بنیادش بر ماده ی (ماتریالیسم) است . بر اساس این بنیان اندیشه ای ، همه چیز ماده است و آن چه در جامعه های انسانی می بینیم اعم از دین ، حکومت ، نهادها و ساختارها روبنایی بر همان زیربنا یعنی روابط مادی – اقتصادی است .

بر این اساس مارکسیسم هنگام مواجهه با جهان لیبرال ، ایده ی مقابله با سرمایه و سرمایه داری را مطرح کرد و اما در مقابل اغلب جوامع جهان سوم و به ویژه جوامع دینی از در مقابله با دین و تکیه بر نگرش دین زدایانه به جامعه و سیاست وارد گردید.

در ایران و جهان اسلام اقداماتی برای به انزوا کشاندن فرهنگ اسلامی در پیش گرفته شد و تلاش گردید این اقدام از طریق تحریف آیات قرآن و اصول اسلامی و حتی تحریف افکار شخصیت های اسلامی صورت گیرد . شهید مطهری در مقابل این انحراف موضع گرفت :

« ماتریالیست های ایران اخیراً به تشبثات مضحکی دست زده اند . این تشبثات بیش از پیش فقر و ضعف این فلسفه را می رساند » . شهید مطهری ، تحریف شخصیت ها ، تحریف آیات قرآن کریم و تفسیر مادی محتوای آیات با حفظ پوشش ظاهری الفاظ را نیرنگ تازه ی مارکسیست ها می خواند و معتقد است : « این نیرنگ تازه ای نیست ، طرحی است که کارل مارکس برای ریشه کن کردن دین از اذهان توده های معتقد در صد سال پیش داده است … مطالعه ی نوشته های به اصطلاح تفسیری که در یکی دو سال احیر منتشر شده و می شود ، جای تردید باقی نمی گذارد که توطئه ی عظیمی در کار است … و برای این منظور جامه ی منطق را از تن کنده و به سلاح تبلیغ مجهز شده است. »

ب) نقد ملی گرایی

پس از جنگ جهانی دوم این نگرش در میان شماری از انقلابیون و فعالان جنبش های استقلال طلبی جهان سوم و جهان اسلام به وجود آمد که تنها با تکیه بر « ناسیونالیسم » (ملی گرایی) می توان مستقل شد و مستقل ماند .

ناسیونالیسم در ایران همزمان با هجوم اندیشه ها و مکاتب غربی ، مطرح گردید و با برخی اصول اساسی اسلام ناهمخوان بود . بر مبنای این ایدئولوژی ، ایرانی ها دارای یک احساس مشترک و وجدان و شعوری مجزا هستند که یک واحد سیاسی تحت نام ایران با ملت ایران را می سازد .

این نگرش در درجه اول مرزهای دارالاسلام را می شکند . به گونه ای که حتی ممکن است به جنگ های درون جوامع اسلامی منتهی گردد . موضوعی که متاسفانه کماکان جهان اسلام را آزار داده و مانع شکل گیری یک تفکر وحدت بخش میان آنها شده است .

این ایدئولوژی برای ایران بسیار خطرناک است چرا که ممکن است به تقسیمات درون ملی و درون کشوری نیز بینجامد . ایران جامعه ای متنوع و متشکل از گروه های قومی ، زبانی و فرهنگ های مختلف است و اغلب کسانی که در تلاشند تا به این مملکت آسیب بزنند ، شکاف های فرهنگی ، قومی و زبانی را مطرح می کنند .

استاد مطهری به دنبال اثبات منطقی این استدلال بود که ایرانیان به اجبار و زور شمشیر مسلمان نشدند بلکه از یک سو به خاطر نفرت از نظام سیاسی- مذهبی طبقاتی ساسانیان و از سوی دیگر شعارها و آرمان های عدالت خواهانه ی اسلامی به اسلام گرویدند » . وی در خدمات متقابل اسلام و ایران معتقد است حتی اگر فرضاً که ایرانیان به زور مسلمان شدند ، اما سهم فراوان ایرانیان را در باروری فرهنگ و تمدن اسلامی نمی توان نادیده گرفت . بنابراین شهید مطهری ضمن نقد ناسیونالیسم ، نقش عمده ای در تبیین روابط و خدمات متقابل اسلام و ایران داشته است که از مهم ترین خدمات این متفکر شهید به جامعه ی اسلامی ایران به شمار می رود.

پ) مقابله با تحجر                                            

 شهید مطهری « اخباریون » یا طرفداران(( اخباری گری)) را بانیان تحجر در اندیشه و تحولات سیاسی اسلام می دانند و معتقدند اینان هنوز جوامع اسلامی را آزار می دهند و آفتی برای دین اسلام و مردم مسلمان هستند . هم چنین معتقدند : « اخباریین مظهر کامل جمهورند و به نظر می رسد که فکر اخباری گری در مشرق زمین ، ناشی از فکر مادی گری در مغرب زمین بوده است ، چون مقارن با پیدایش اخباری گری ، در مغرب زمین عده ای پیدا شدند که فلسفه ی حس را ابداع کردند » .

اخباری گری به صورت بسیار حق به جانب و عوام فربیانه اش ، نوعی تحجر خطرناک را در جهان اسلام ایجاد کرده و مشکلات ناشی از این تفکر هم چنان ادامه دارد . شهید مطهری در کتاب اسلام و مقتضیات زمان بخش عمده ای از تلاش های خویش را صرفاً مقابله ی منطقی با این نگرش زیان بار کرده است .

شهید مطهری نقد اخباری گری را در کنار نقد علم گرایی محض (سیانتیسم) به کار می گیرد و معتقد است هر دوی مکاتب و تفکرات فوق الذکر نه در ساختن انسانی توانا و قدرت مند ، موفق خواهد بود و نه می توانند انسانی با فضیلت به جامعه تحویل دهند بلکه حاصل کار آنها چیزی جز انسان « تک ساحتی » (تک بعدی) نیست که جوامع اسلامی را تهدید می کند.

ت) انحراف التقاط

زمانی که زمینه های اسلامی و فرهنگی جامعه ی ایرانی خود به خود ، اندیشه ها و مکاتب منحرف و وارداتی را پس زد ، عده ای به این فکر افتادند که بخش هایی از مکاتب وارداتی را با بخش هایی از زمینه های فکری و فرهنگی کشورهای اسلامی و کشور ایران (به ویژه) ادغام نمایند تا آن مرام و مسلک بتواند زمینه های حضور در این جوامع را پیدا کند . از این رویه با عنوان « التقاط » یاد شده است . شهید مطهری در وصف این نگرش می گوید : « اگر کسانی پیدا شدند که نیمی از مکتب توحید را گرفتند و بقیه را از مکتب شرک به هم آمیخته ، نتیجه ی آن ، یک مکتب التقاطی خواهد بود »

این توصیف پاسخی قطعی و جدی به تفکرات التقاطی است . در واقع خطر چنین تفکراتی که به طور عمده با پوشش اسلامی در صدد ایجاد منفذ و پایگاه برای اندیشه های منسوخ شده یا پس زده شده در جامعه ی ایران بودند ، به مراتب از خطرات همان مکاتب اصلی بیش تر بوده و هست . این نگرش در آستانه ی انقلاب و حتی چند سال ابتدای آن در میان مجامع و محیط های دانش جویی ایران رخنه کرده بود .

شهید مطهری التقاط را « توطئه ی عظیم » می داند که به ویژه از ناحیه ی ایدئولوژی ماتریالیستی دنبال می شود . ایشان معتقدند که ماتریالیسم از درهای مختلف وارد شده و اکنون راه خطرناک تری را در پیش گرفته است . به اعتقاد شهید مطهری یکی از نمودهای این نگرش خطرناک در شعار التقاطی ، به نام خدا به نام خلق قهرمان ، وجود دارد ؛ موضوعی که نوعی شرک را تداعی می کند .


بازتاب سخنرانی احمدی نژاد در نیویورک

سخنرانی دوشنبه شب محمود احمدی نژاد، رییس جمهور در مقر سازمان ملل متحد واکنش مقامات برخی کشورهای غربی از جمله بان کی مون،دبیرکل سازمان ملل و هیلاری کلینتون، وزیر خارجه آمریکا را در پی داشته است.احودی نژاد در این سخنرانی از آمریکا انتقاد کرد و در عین حال 11 پیشنهاد را برای اصلاح ان.پی.تی ارائه داد.
بان کی مون در دیدار با احمدی نژاد از سخنرانی رییس جمهور در افتتاحیه کنفرانس بازنگری ان.پی.تی قدردانی کرد و آن را سازنده و راهگشا خواند.این در حالی است که کلینتون گفته است که نطق احمدی نژاد حاوی اتهاماتی کذب بوده است. او همچنین از ایران خواسته است که به تعهدات بین المللی اش عمل کند.

ادامه در سایت ایران تجارت

 


تعریف سیاست

در میان متفکران غربی بعضی سیاست را معادل با «علم قدرت» ، «علم زیر سلطه در آوردن»، «علم به اطاعت واداشتن افراد جامعه» دانسته اند. رُوبر، سیاست را فن و عمل حکومت بر جوامع انسانی می داند. موریس دوورژه، استاد علم سیاست دانشگاه پاریس در کتاب «اصول علم سیاست» پس از ذکر دو تعریف فوق و تحلیل مختصر تفاوت بین آن دو، سیاست را «علم قدرت» تعریف کرده است و او هسته ی اصلی قلمرو سیاست را قدرت می داند. نکته ی مهمی در تعریف های فوق الذکر مورد غفلت واقع شده است آن ذکر هدف از به حاکمیت رسیدن و حکم راندن بر کشور و جوامع انسانی است. در بین اندیشمندان شرقی نیز اتفاق نظر وجود ندارد، به عنوان نمونه: علامه دهخدا، سیاست را به معانی زیر آورده است: پاس داشتن ملک (غیاث اللغات)، حکومت و ریاست و داوری (ناظم الاطباء) مصلحت و تدبیر (اسکندرنامه)، شکنجه و عذاب و عقوبت (ناظم الاطباء)، ضبط ساختن مردم از فسق به ترسانیدن و اجرای احکام به طور عدالت و ... ابن خلدون سیاست را دسیسه ای برای جلوگیری از تجاوز ها و ظلم و فساد می داند. میرزای نائینی سیاست را وسیله ی احقاق حق و جلوگیری از تجاوزها و ظلم و فساد می بیند. ابن عقیل می گوید: سیاست چیزی است (عملی است) که با آن مردم به صلاح نزدیک تر و از فساد دورتر می شوند. امتیاز این تعریف بر آن چه که از سوی متفکران غربی ارائه شده، این است که در اغلب آن ها توجه به «رفع فساد» یا «احقاق حق» و یا «جلوگیری از ظلم» وجود دارد که به تعبیری می توان آن را غایت و هدف حکومت و سیاست دانست، یعنی تدبیر مُدُن، کسب قدرت و حاکمیت برای احقاق حقوق مردم و دفع ظلم و فساد است. غزالی می گوید: علمی که زیست مسالمت آمیز و سودمند را ـ چه در صحنه ی مادی و چه از نظر معنوی ـ می آموزد سیاست است. امام خمینی (ره) در باره ی سیاست تعبیرات متفاوتی بکار برده است، گزیده ی آن ها این است: «سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام مصالح جامعه را درنظر بگیرد و این ها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح شان است. صلاح ملت است، صلاح افراد است و این مختص انبیاء است دیگران این سیاست را نمی توانند اداره کنند، این مختص به انبیاء و اولیاء است و به تبع آن ها علمای بیدار اسلام». در تعبیر دیگری از سیاست می گوید: «مگر سیاست چیست؟ روابط بین حاکم و ملت، روابط بین حاکم و سایر حکومت ها و جلوگیری از مفاسد که هست، همه ی اینها سیاست است.» این تعریف جامع تعریف منقول از عالمان شرقی است. حاکمیت و هدف سیاست را دربر دارد. پس از بیان تعریف های فوق شاید بتوان گفت: تعریف خلاصه ی سیاست چنین است: سیاست، عبارت است از هر نوع تدبیر و تلاش و فعالیت در جهت اداره ی امور کشور به نحوی که جامعه و افراد آن در مسیر تحقق آمال، ارزش ها و خواسته های خویش قرار گیرند.

سیاست ما عین دیانت ما است، یعنی چه؟

شهید مدرس در مقابل کسانی که نظریه جدایی دین از سیاست را داشتند رابطه و عینیت دین و سیاست را مطرح نمودند که برای تحلیل آن باید تعریفی از دین و سیاست ارایه شود. لذا ابتدا سیاست و سپس دین را تعریف می‌کنیم. Politie از ریشة لاتین Polis گرفته شده و به معنای شهر و شهروندی و قانون اساسی است در زبان فارسی به معنای ریاست و فرماندهی، طرح و برنامه وارد شده است و در عربی از مادة ساس یَسُوسُ بوده که به معنای حکومت، ریاست، اصلاح امور مردم و پرداختن به امور مردم بر طبق مصالح می‌باشد. ابن خلدون سیاست را به معنای تدبیر امور جامعه در جهت جلوگیری از ظلم و ستم و تجاوز افراد به یکدیگر بر اساس موازین شریعت می‌داند. از طرفی دین تعاریف گوناگونی دارد که به یک تعریف اکتفا می‌کنیم و آن تعریفی است که علامه طباطبایی (ره) ارایه می‌فرماید: «دین عبارت است از مجموعه‌ای از معارف مربوط به مبدأ و معاد (جهان هستی) و قوانین اجتماعی که از طریق وحی و نبوت به بشر رسیده است. از این تعریف به دست می‌آید که دین علاوه بر پرداختن به مسائل ماوراء طبیعی به امور دنیوی مردم و هدایت آنها نیز توجه دارد. حال که دو واژه سیاست و دین روشن شد،‌ باید گفت عبارت «سیاست ما عین دیانت ما است» ناظر به این مطلب است که علی رغم نظر بعضی از روشنفکران که بین سیاست و دیانت (دین ورزی) رابطه‌ای نمی‌بینند و بلکه آن دو را متضاد تلقّی می‌کنند و هر کدام را مربوط به حوزة‌ خاصی قلمداد می‌نمایند، ما هر دو را مربوط و همسوی با یکدیگر می‌دانیم و لذا سیاست را در قلمرو ارزشهای دینی قبول داریم و سیاست از دیدگاه ما برخاسته از نظام ارزشی دین ما می‌باشد و لذا دین ورزی محسوب می‌شود که در رأس آن ائمه اطهار ـ سلام الله علیهم ـ قرار دارند و خطاب به اولیاء دین آنان را ساسة العباد می‌نامیم. بر طبق این نظر هر گونه عمل و رفتار در حوزه سیاست و تدبیر امور اجتماع، کاری ارزشی و دینی محسوب خواهد شد، هم چنان که هر گونه تلاش و فعالیت دینی و ارزشی نیز جهت تدبیر امور مردم و تشکیل نظام اجتماعی و تنظیم و تدبیر آن صورت می‌گیرد که آیات قرآن ناظر به این مطلب می‌باشند. باید توجه داشت که از نظر قرآن اصولاً فلسفه بعثت پیامبران در برقراری عدالت اجتماعی و تدبیر عادلانه امور مردم می‌باشد که در سورة حدید به آن اشاره دارد و می‌فرماید: «لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَیِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْکِتابَ وَ الْمِیزانَ لِیَقُومَ النَّاسُ بِالْقِسْطِ وَ أَنْزَلْنَا الْحَدِیدَ فِیهِ بَأْسٌ شَدِیدٌ...»؛ ما همه پیامبران را با دلایل روشن و معجزه فرستادیم و با آنها کتاب و ترازو (وسیله سنجش و معیار) نازل کردیم تا مردم به عدالت قیام کنند و با آنان آهن نازل کردیم که در آن نیروی شدیدی است. همین طور که از آیه استفاده می‌شود دین اسلام رابطة تنگاتنگ با مقولة سیاست و حکومت دارد که می‌توان آن را به تعبیر شهید مطهری به رابطه روح و جسم و پوست و مغز تشبیه نمود. لذا در دین اسلام شاهد احکام و قوانینی هستیم که در پرتو نظام اجتماعی و حکومت که موضوعی در حوزه سیاست است، اجرا شدنی است و اصولاً دین ورزی در آن‌ها بدون سیاست ورزی امکان نخواهد داشت. احکامی نظیر: 1. مالیات‌های مقرر (مثل خمس، زکات، جزیه) 2. احکام دفاع همگانی، ملی تقسیم غنایم جنگی و برخورد با اسرا؛ 3. احکام حقوق و جزایی نظیر دیات و قصاص؛ 4. احکام مربوط به امر به معروف و نهی از منکر و شرایط آن. بنابراین احکام و قوانین در دین از یک طرف ناظر به گسترش وسط ارزش ها والای الهی و انسانی و از طرف دیگر معطوف به تدبیر امور جامعه و رتق و فتق امور در مسیر عدالت اجتماعی است. از این رو یک سیاستمدار مسلمان و با دیانت به دنبال هر هدفی نخواهد بود، علاوه این که جهت رسیدن به اهدافش از هر ابزاری و وسیله‌ای بهره نخواهد گرفت که در این زمینه اشاره به جملة حضرت علی ـ علیه السّلام ـ مناسب است. ایشان در مقایسه خود با معاویه چنین می‌فرمایند: و الله ما کان معاویة بادهی منّی و لکنّه یفدر و یفجر و لولا کراهیة الفدر لکنتُ ادهی الناس؛ به خدا سوگند معاویه زیرک‌تر (سیاستمدارتر) از من نیست، ولی شیوة او پیمان شکنی و ناپاکی است و اگر خیانت را ناخوشایند نمی‌داشتم هر لحظه من زیرک‌ترین مردم بودم. هم چنان که در موقعیت‌هایی که مواجه با ضرر مادی می‌شود دست از باورهای دینی خود برنخواهد داشت و رفتار سیاسی مغایر با نظام ارزشی خویش از خود بروز نخواهد داد. نظیر حضرت امام در برخورد با سلمان رشدی و کوتاه نیامدن از حکم صادره حتی به قیمت تحریم اقتصادی و تهدید نظامی.

فرق سیاست مداری، سیاست دانی و سیاست بازی چیست؟

در دنیای سیاست، ممکن است این پرسش در اذهان بسیاری تداعی شود که چرا واژه سیاست قربانی هوسبازی‌های بشری گشته است. به گونه‌ای که امروزه کلمه سیاست برای مردم عموما و دانایان خصوصا، یک حالت وحشت انگیزی را همراه با نیرنگ، دروغ و... ترسیم می‌کند. این جاست که سیاستمداری و سیاست دانی و سیاست بازی با هم خلط می‌شود. برای تفکیک و تبیین آنها، ‌نخست باید دانست که سیاست و سیاستمداری چیست؟
1. سیاست و سیاستمداری
سیاست در لغت کاربردهای متنوعی دارد، مهمترین آنها پرورش، پروراندن، ریاست، سرپرستی، فرمان، دستور، امر و نهی و تدبیر امور است. البته بین همه این کاربردهای به ظاهر مختلف، تناسب و هماهنگی وارتباط عمیقی وجود دارد؛ مثلا رئیس برای پرورش افراد به تدبیر امور پرداخته و فرمانها و دستورهای خاصی صادر می کند، در این عبارت همه کاربردهای سیاست در ارتباط با یکدیگر آمده‌اند.
برای اصطلاح، سیاست تعریف‌های گوناگونی ارائه شده است. ابو حامد غزالی می‌گوید: سیاست است که وسایل زندگی انسان را در جامعه در دسترس او قرار می‌دهد، زیرا تنها در نوع زندگی گروهی است که آدمیان می‌توانند به یکدیگر کمک و یاری کنند و بدین وسیله، وسایل معیشت‌شان را سامان داده و بهبود بخشند، علمی که زیست مسالمت‌آمیز و سودمند را در عرصه‌های گوناگون (مادی و معنوی) زندگی‌ سامان دهد، سیاست است.
فارابی، سیاست را وسیله رساندن جامعه به سعادت می‌داند.
میرزای نایینی می‌گوید: سیاست عبارت از وسیله احقاق حق و جلوگیری از تجاوز و ستم است.
امام خمینی(ره) درباره سیاست جامع‌ترین تعبیر را به کار برده، می‌فرماید: سیاست این است که جامعه را هدایت کند و راه ببرد و تمام این مصالح جامعه را در نظر بگیرد، و اینها را هدایت کند به طرف آن چیزی که صلاح‌شان است، صلاح ملت است، صلاح افراد است، و این مختص انبیاء است، دیگران این سیاست را نمی‌توانند اداره کند، این مختص به انبیاء واولیاست و به تبع آنها علمای بیدار اسلام.
این تعبیر تجلی گفتار امام صادق ـ علیه السّلام ـ است که فرمود: «ان الله عزّوجلّ ادب نبَّیه فاحسن ادبه فلما اکمل له الأدب قال: انّک لعلی خلقٍ عظیم، ثم فوّض الیه امر الدین و الأمة لیسوس عباده؛ به درستی که خداوند پیامبرش را (از نظر روحی و اخلاقی) پرورش داد، او را ادب نیکو آموخت، آن گاه که به مرتبه کمال رسید، فرمود: حقا که تو ای پیامبر بر نیکو اخلاق بزرگی آراسته‌ای. از آن پس به او امور دینی جامعه را واگذار کرد، ‌تا بندگان خدا را (به خوبی) سیاست و اداره کند.»

ادامه مطلب...

شهید مطهری از تولد تا شهادت

1. تولد: 13 بهمن 1298 ه‍ .ش. مطابق با 12 جمادی الاولی 1338 ه‍ .ق. در فریمان در یک خانواده اصیل روحانی.

2. ورود به مکتب خانه: پس از دوران طفولیت.

3. ورود به حوزه علمیه مشهد: 1312 ه‍ .ش. (14 سالگی)

4. بازگشت به فریمان: 1314 ه‍ .ش. (16 سالگی)

5. ورود به حوزه علمیه قم: 1316 ه‍ .ش. (18 سالگی)

6. اساتید: آیت الله العظمی بروجردی ( در فقه و اصول)، امام خمینی (به مدت 12 سال در فلسفة ملاصدرا، عرفان، اخلاق و اصول)، علامه طباطبایی (در فلسفه الهیات شفای بوعلی)، آیت الله سیدمحمد محقق داماد (در فقه)، آیت الله محمد حجت (در اصول) آیت الله میرزاعلی آقا شیرازی (در اخلاق و عرفان).

7. ازدواج: 1329 ه‍ .ش. (31 سالگی)

8. مهاجرت از قم به تهران: 1331 ه‍ .ش. (33 سالگی)

9. تدریس در دانشکده الهیات دانشگاه تهران: 1334 ه‍ .ش. (36 سالگی)

10. تأسیس حسینیة ارشاد: 1346 ه‍ .ش. (48 سالگی)

11. استعفا از وضعیت هیئت مدیرة حسینیة ارشاد: 1349 ه‍ .ش. (51 سالگی)

12. ممنوع‌المنبر شدن: 1353 ه‍ .ش. تا پیروزی انقلاب اسلامی. ( 55 سالگی)

13. تأسیس جامعة روحانیت مبارز تهران: سال 1355 ه‍ .ش. ( 57 سالگی)

14. شهادت: ساعت بیست و دو و بیست دقیقة سه شنبه یازدهم اردیبهشت ماه 1358 ه‍ .ش. (60 سالگی)

 

 

مقام معظم رهبری

ایشان همیشه، وقت خواب مقید بودند به خواندن قرآن. نیمه شب صدای ایشان را می‌شنیدم که در هنگام تهجد و خواندن نماز شب گریه می‌کردند.

اتاق خود ایشان هم یک وضعیت خاصی داشت، که مشخص می‌کرد توجهات ایشان را. یک الله بود که با نئون سبز، یا با این شب نماها نوشته شده بود و فقط در شب و تاریکی جلوه داشت و مشخص می‌کرد که استاد همان نیمه شب‌ها که مشغول ذکر خدا هستند، ذهنشان هم به یاد خداست، می‌خواهند از هم? حواس خود نیز استفاده کنند، تا یاد خدا را هر چه بیشتر در خودشان زنده کنند.

(مصلح بیدار، ج2، ص317-316)


گفتاری از دکتر علی شریعتی!

دموکراسی می گوید : رفیق، حرفت را خودت بزن، نانت را من می خورم
مارکسیسم می گوید : رفیق، نانت را خودت بخور، حرفت را من می زنم
فاشیسم می گوید : رفیق، نانت را من می خورم، حرفت را هم من می زنم و تو فقط برای من کف بزن
اسلام حقیقی می گوید : نانت را خودت بخور، حرفت را هم خودت بزن و من فقط برای اینم که تو به این حق برسد
اسلام دروغین می گوید : تو نانت را بیاور به ما بده و ما قسمتی از آن را جلوی تو می اندازیم، و حرف بزن، امّا آن حرفی را که ما می گوییم.