شهید مطهری و هنر 2
انواع زیبایی
مرحوم مطهری زیباییها را به زیباییهای محسوس، معقول و معنوی تقسیم میکند و این نوع تقسیمبندی را از قرآن اخذ میکند. او به مصداق آیات شریفهی 6 سورهی نحل،(8) آیهی 7 سورهی حجرات، زیباییهای طبیعی را به مثابه زیباییهای محسوس و ملکات اخلاقی (مانند صبر جمیل، عفو جمیل) و هجرت زیبا را به عنوان زیباییهای معقول قلمداد کرده است.(9)
بعضی از اندیشمندان زیباییها را اولاً منحصر به زیباییهای طبیعی و محسوس میدانند، ثانیاً آنها را تابعی از غرایز انسانی تلقی کردهاند. مسلماً این تلقی از زیبایی نمیتواند پاسخگوی تمام کیفیاتی باشد که در انسان موجد احساسات زیبایی شناختی میشوند. زیباییهای سپیدهدم، طلوع آفتاب، شفق، گلها و غیره که موجد حظ زیباییشناسی میشوند ناشی از غریزهی جنسی نیستند و فارغ از کنشهای جنسیاند. مطهری بین زیبایی و خوب یک رابطه برقرار میکند و معتقد است «اساساً خوب در هر حس، زیبایی آن حس است، خوب در چشم زیبایی در چشم است. خوب در گوش، زیبایی در گوش است. خوب در لامسه، زیبایی در لامسه است. خوب در ذائقه، زیبایی در ذائقه است و خوب در شامه، زیبایی در شامه است».(10) در همین ارتباط میتوان تمامی حواس انسانی را مدرک نوع خاصی از زیبایی میداند. دست کشیدن روی یک سطح صاف و صیقلی مانند مرمر موجد حظ زیباییشناختی است، بنابراین دیدن و لمس کردن توأمان مجسمهی داود، اثر میکل آنژ، چنان سطحی از درک زیبایی را متبادر میکند که دیدن صرف قادر به آن نیست.
در میان فلاسفه و اندیشمندان غربی افرادی یافت میشوند که به زیباییهای غیرمحسوس نیز معتقدند، اما عمدهی تاریخ هنر اروپا پیرامون بازآفرینی زیبایی محسوس که همان زیبایی طبیعی باشد شکل گرفته است.(11) نظریهی افلاطون و ارسطو که هنر را محاکات طبیعت میدانستند بر سراسر تاریخ هنر غرب سایه افکنده است. حتی به اعتقاد من هنر مدرن اروپا که از ربع آخر قرن 19 آغاز میشود و تقریباً تمام قرن 20 را پوشش میدهد علیرغم بعضی دیدگاهها که آن را انقطاع در سیر تاریخی هنر غرب میدانند، بر دیدگاههای فلسفهی هنر یونان و محاکات استوار است و هنری طبیعتگراست.(12)
در نگاه محسوسگرا، هنرمند در حد تکنسینی که هدفش انعکاس عالم خارجی و کپیبرداری از آن است تنزل مییابد. در نظر افلاطون از آنجا که کل عالم محسوس سایهای از حقیقت است و هنرمندان از عالم محسوس که خود سایه است تقلید میکنند، کار هنرمند تقلید از تقلید است و از این رو فاقد ارزش ویژه است و بدین دلیل در آرمانشهر افلاطون هنرمندان جای ندارند. او هنرمندان را تا دروازهی مدینهی فاضله بدرقه میکند و آنها را اخراج میکند. به زعم افلاطون همهی اشیاء مخلوق به یک معنا، تقلیدات صور نوعیه یا «صور» جاودان شاناند. چنین مینماید که افلاطون نقاشیها و اشعار نمایشی و آوازها را به معنای دقیق تقلیدات مینامد، بدین معنی که آنها صورتهای محسوساند و از همین جاست که هنرها در مرتبهی دوم دوری از حقیقت جای میگیرند ـ در پایینترین مرتبه از مراتب چهارگانهی شناخت ـ (جمهوری، صص 509 ـ 500). افلاطون در کتاب دهم جمهوری میگوید که نقاشی تختخواب را تصویر میکند، نه چنان که تختخواب هست بلکه چنان که تختخواب در ظاهر مینماید و از این جاست که افلاطون نقاشان را در طایفهی مقلدان قرار میدهد و آنها را در زمرهی صنعتگران دروغینی میشمرد که صناعت اصیلی ندارند بلکه صناعت یا فوت و فنی دروغین دارند ـ مانند بزکهایی که سرخی سلامتی را به ما میبخشد نه خود سلامتی را.(13)
در نظر مرحوم مطهری منشأ تمام زیباییها ـ زیباییهای طبیعی یا زیباییهایی که توسط انسان آفریده میشود و او آن را هنر مینامد ـ خداست و از این رو برعکس فلاسفهی یونان که هنرمند را منعکسکنندهی صرف زیباییهای طبیعت میدانستند شهید مطهری هنر را محصول و منعکسکنندهی درونیات و روح هنرمند میداند. اگر هنرمند درونی پاک و مطهر داشته باشد هنر او نیز پاک و مطهر خواهد بود.(14)
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
زیباییهای معنوی
در کنار زیباییهای محسوس که ابزار شناخت و درک آن حواس است، استاد مطهری معتقد است یک سلسله زیباییهای غیرمحسوس و معنوی نیز وجود دارد که مدرک آن قوهی خیالیهی انسان است ـ یعنی به صورتهای ذهنی در انسان به وجود میآید که میتوان آنها را احساس یا احساسات نام نهاد. اصولاً مطهری بین حس (حواس) و احساس تفاوت قائل است. حس درک ناشی از ابزار مادی مانند گوش و چشم… است، اما احساسات درک ناشی از قوهی خیالیه و دل است. مثلاً مطهری به فصاحت و بلاغتی که در کلام شعرا مانند سعدی وجود دارد اشاره دارد. به عقیدهی او تنها صنایع شعری سبب ایجاد زیبایی نمیشود، بلکه «معانی این الفاظ [نیز] هست که روح را به سوی خود جذب میکند».
واقعیت این است که اگر صناعات کلامی و موسیقی مکنون در عبارت به تنهایی موجد زیبایی میشد، تمام اشعار و نثرها به سمت بیمعنی بودن گرایش پیدا میکرد و برای شنونده تفاوتی نمیکرد که شعر یا قطعهی ادبی زیبا دارای معنی و پیامی هم باشد. اتفاقاً با مرور آثار بعضی شعرا، خاصه شعرای معاصر که کوشیدهاند خود را از قراردادهای دست و پاگیر شعر عروضی خلاص کنند، میبینم که زیبایی شعر آنها صرفاً به دلیل صنایع کلامی مانند قافیه نیست، بلکه محتوای این آثار است که به سبب خیالانگیزی در مخاطب و سوق او به دنیای خیالی موجبات زیبایی را فراهم میکند. این نوع زیبایی که به اعتقاد بنده مرهون محتوا و خیالانگیزی آن است در آثار شعرایی چون سهراب سپهری فراوان دیده میشود. عبارت «صدای پای آب» به نثر نزدیکی بیشتری دارد تا شعر، اما نفوذ و زیبایی آن از بسیاری از اشعار به سبک سنتی که بر صناعت کلامی استوار است بیشتر است.
من خدایی دارم که در این نزدیکی است
لای آن شببوهاست پای آن کاج بلند….
همان طورکه دیده میشود جادوی شعر سهراب تنها برگرفته از فنون شعری نیست و محتوای آن که تصاویری خیالانگیز را میآفریند و قوهی خیالیه را ارضاء میکند سبب زیبایی آن شده است. استاد مطهری از زیبایی قرآن و کلام حضرت امیر (ع) مثال میآورد که گذشته از فصاحت و موسیقی آنها که سبب زیبایی شده، محتوای آنها نیز به شدت در ایجاد زیبایی دخیل است.(15)
_______________________________________
پینوشتها:
1ـ اصولاً هنر ایرانی از بدو شکلگیری ـ به عنوان هنر ملی در دربار هخامنشیان ـ تا دوران مشروطیت، هنری درباری تلقی میشود و تحلیل آن بدون در نظر گرفتن مؤلفههای قدرت و سیاست ما را به بیراهه میبرد.
2- Algar, H. Religion and the State in Iran, University of Berkley (1969).
3ـ تاجدینی، علی. اهتزاز روح، تهران، حوزهی هنری سازمان تبلیغات اسلامی، 1369.
4ـ همان.
5ـ بندتو کروچه. کلیات زیباشناسی، ترجمهی فؤاد روحانی، بنگاه ترجمه و نشر کتاب، 1339.
6ـ جعفری، محمدتقی. هنر و زیبایی از دیدگاه اسلام
7ـ روحانی، فؤاد. مقدمهی کتاب کلیات زیباشناسی کروچه.
8ـ ولکم فیهما جمال حین تریحون و حین ترحون.
9ـ نشریهی حوزه، شماره 52، ص 80.
10ـ مطهری، فلسفهی اخلاق.
11ـ جعفری، محمدتقی. هنر و زیبایی از دیدگاه اسلام
12- Norbert Lynton. The Story of modern art, Phaidon Press, 1990.
13ـ بیردزلی.
14ـ رشد جوان، سال 1، شماره 2.
15ـ مطهری، آشنایی با قرآن ـ فلسفهی اخلاق.