پيام
+
مردي زير باران ازدهکده کوچکي مي گذشت.خانه اي ديدکه داشت مي سوخت ومردي راديدکه وسط شعله هادراتاق نشيمن نشسته بود.مسافرفرياد زد:
هي،خانه ات آتش گرفته است!
مرد جواب داد:ميدانم.
مسافر گفت: پس چرابيرون نمي آيي؟
مرد گفت:آخر بيرون باران مي آيد
. مادرم هميشه مي گفت اگر زير باران بروي، سينه پهلو ميکني.
زائوچي در مورد اين داستان مي گويد : خردمند کسي است که وقتي مجبور شود بتواند موقعيتش را ترک کند.
عطا
89/5/21
دست هنري اصفهاني
اقاي مناني مادرتون خداي نكرده مرحوم شدن؟!!!!!!!!
صادق م
چي ؟
دست هنري اصفهاني
اخه نوشتيد مادرم هميشه ميگفت!!ننوشتيد هميشه مي گويد!!!!!!!!
صادق م
اين آخري را پاك ميكنم آخه خوشم نمياد از اين كلمه بيمورد استفاده بشه .
دست هنري اصفهاني
من اين داستان را تاحالا نخونده بودم وفكر كردم اين قلم شماست براي همين برام سوال شد!!!!!!!قصد جسارت نداشتم
دست هنري اصفهاني
دوستان شب به خير. با اين كه نميتونم روزه بگيرم 0سالهاست كه ارزوي روزه گرفتن دارم)ولي دوست دارم با خانواده سحر همراهي كنم پس شب به خير
صادق م
داستاناي من به اين قشنگي نيست . راستي از حدستون خوشم آمد .
صادق م
درضمن منتظر طرح بودم نفرستاديد ؟
دست هنري اصفهاني
يه نمونه 3روزو28 دقيقه(به قول پيام رسان اقاي فخري)خصوصي فرستادم عقابه!1نيومد!!!!!!!1حالا فردا چندتا ديگه ميدم براتون
دست هنري اصفهاني
حتما فردا ميفرستم وچندين بار چك ميكنم!!!!ببخشيد من بايد استراحت كنم شبتون به خير
صادق م
تازه ديدم - ممنون . حواسم به عكس نبود .يعني اون زمان باز نشده بود .
صادق م
شب خوش و از بابت طرح ممنون - راستي كار آبي يادتون نره .