سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نوستالوژی دل ....

صفحه خانگی پارسی یار درباره

خانواده از دیدگاه شهید مطهری

در تحلیل عوامل ایجاد پیروزی انقلاب اسلامی و تداوم آن، بدون شک افکار و اندیشه ها و آثار ارزشمند استاد شهید مرتضی مطهری اهمیت زیادی دارد. از این رو نشر و ترویج آثار، افکار و اندیشه های وی امری مهم است و به همین دلیل ستاد بزرگ داشت استاد شهید مطهری برای بهره مندی اقشار مختلف مردم، بخشی از اندیشه های متعالی آن فرزانه دوران را منتشر کرده است.

در کتاب خانواده از دیدگاه شهید مطهری سعی شده با بررسی آثار وی یک خانواده موفق به جامعه به خصوص خانواده ها و زوج ها معرفی شود تا از این طریق به همه ابهامات، وظایف و سوال ها در این زمینه پاسخ داده شود.

این کتاب چهار بخش خانواده در اندیشه و آثار شهید مطهری، حقوق متقابل اعضای خانواده، حقوق زن، ازدواج و طلاق دارد و هر یک از این بخش ها نیز دارای چند فصل است.

از نکات قابل توجه در این کتاب آن که در هر بخش پس از آن که مسائل مختلف درباره خانواده از دیدگاه شهید مطهری بیان شده اند، در پایان نتیجه گیری کلی از مباحث مطرح شده وجود دارد.

در قسمتی از این کتاب و در نامه شهید مطهری به پسرش می خوانیم: «فرزند عزیزم... در انتخاب دوست و رفیق فوق العاده دقیق باش که مار خوش خط و خال فراوان است، همچنین در مطالعه کتاب هایی که به دستت می رسد، بر اطلاعات اسلامی ات بیفزا...

حتی الامکان از تلاوت روزی یک حزب قرآن که فقط پنج دقیقه طول می کشد، مضایقه نکن و ثوابش را به روح مبارک حضرت رسول اکرم(ص) هدیه بنما که موجب برکت عمر و موفقیتت است انشاء ا... لازم به یادآوری نیست که در انجام فرایض نهایت دقت را داشته باش» کتاب خانواده از دیدگاه شهید مطهری را احمد طهماسبی به رشته تحریر درآورده و ستاد بزرگ داشت استاد شهید مطهری آن را برای چاپ اول با شمارگان 3 هزار نسخه و در 197 صفحه منتشر کرده است.

 

 

 


علت و فلسفه حجاب از دیدگاه شهید مطهری

 

علت و فلسفه پیدا شدن حجاب چیست ؟ چطور شد که در میان همه یا بعضی‏ ملل باستانی پدید آمد ؟ اسلام که دینی است که در همه دستورهای خویش‏ فلسفه و منظوری دارد چرا و روی چه مصلحتی حجاب را تأیید و یا تأسیس کرد ؟ . مخالفان حجاب سعی کرده‏اند جریانات ظالمانه‏ای را به عنوان علت پیدا شدن حجاب ذکر کنند ، و در این جهت میان حجاب اسلامی و غیر اسلامی فرق‏ نمی‏گذارند ، چنین وانمود می‏کنند که حجاب اسلامی نیز از همین جریانات‏ ظالمانه سرچشمه می‏گیرد
در باب علت پیدا شدن حجاب نظریات گوناگونی ابراز شده است و غالبا این علتها برای ظالمانه یا جاهلانه جلوه دادن حجاب ذکر شده است . ما مجموع آنها را ذکر می‏کنیم . نظریاتی که به دست آورده‏ایم بعضی فلسفی و بعضی اجتماعی و بعضی اخلاقی و بعضی اقتصادی و بعضی روانی است که ذیلا ذکر می‏شود :
1 - میل به ریاضت و رهبانیت ( ریشه فلسفی )

2 - عدم امنیت و عدالت اجتماعی ( ریشه اجتماعی )
3 - پدرشاهی و تسلط مرد بر زن و استثمار نیروی وی در جهت منافع‏ اقتصادی مرد ( ریشه اقتصادی )
4 - حسادت و خودخواهی مرد ( ریشه اخلاقی )
5 - عادت زنانگی زن و احساس او به اینکه در خلقت از مرد چیزی کم‏ دارد ، به علاوه مقررات خشنی که در زمینه پلیدی او و ترک معاشرت با او در ایام عادت وضع شده است ( ریشه روانی )
علل نامبرده یا به هیچ وجه تأثیری در پیدا شدن حجاب در هیچ نقطه از جهان نداشته است و بی جهت آنها را به نام علت حجاب ذکر کرده‏اند و یا فرضا در پدید آمدن بعضی از سیستمهای غیر اسلامی تأثیر داشته است در حجاب‏ اسلامی تأثیر نداشته است یعنی حکمت و فلسفه‏ای که در اسلام سبب تشریع‏ حجاب شده نبوده است
همانطور که ملاحظه می‏شود مخالفان حجاب گاهی آن را زائیده یک طرز تفکر فلسفی خاص درباره جهان و لذات جهان معرفی می‏کنند و گاهی ریشه سیاسی و اجتماعی برای آن ذکر می‏کنند و گاهی آنرا معلول علل اقتصادی می‏دانند و گاهی جنبه‏های خاص اخلاقی یا روانی را در پدید آمدن آن دخالت می‏دهند


پاره آجر

روزی مردی ثروتمند در اتومبیل جدید و گران قیمت خود با سرعت فراوان از خیابان کم رفت و آمدی می گذشت. ناگهان از بین دو اتومبیل پارک شده در کنار خیابان یک پسر بچه پاره آجری به سمت او پرتاب کرد.

 پاره آجر به اتومبیل او برخورد کرد . مرد پایش را روی ترمز گذاشت و سریع پیاده شد و دید که اتومبیلش صدمه زیادی دیده است. به طرف پسرک رفت تا او را به سختی تنبیه کند. پسرک گریان با تلاش فراوان بالاخره توانست توجه مرد را به سمت پیاده رو، جایی که برادر فلجش از روی صندلی چرخدار به زمین افتاده بود جلب کند.

 پسرک گفت:"اینجا خیابان خلوتی است و به ندرت کسی از آن عبور می کند. هر چه منتظر ایستادم و از رانندگان کمک خواستم کسی توجه نکرد. برادر بزرگم از روی صندلی چرخدارش به زمین افتاده و من زور کافی برای بلند کردنش ندارم. "برای اینکه شما را متوقف کتم ناچار شدم از این پاره آجر استفاده کنم ".

 مرد متاثر شد و به فکر فرو رفت.... برادر پسرک را روی صندلی اش نشاند، سوار ماشینش شد و به راه افتاد ....

 در زندگی چنان با سرعت حرکت نکنیم که دیگران مجبور شوند برای جلب توجه ما پاره آجر به طرفمان پرتاب کنند!

  خدا در روح ما زمزمه می کند و با قلب ما حرف می زند. اما بعضی اوقات زمانی که ما وقت نداریم گوش کنیم،

او مجبور میشود پاره آجری به سمت ما پرتاب کند. این انتخاب خودمان است که گوش کنیم یا نه !

 

این متن به ایمیل من ارسال شده بود چون جالب بود تو وبلاگ قرار دادم .


دو شعر عاشقانه از این دو شاعر نامی

شعر زیبای حمید مصدق

تو به من خندیدی و نمی دانستی

من به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدم

باغبان از پی من تند دوید

سیب را دست تو دید

غضب آلود به من کرد نگاه

سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک

و تو رفتی و هنوز،

سالهاست که در گوش من آرام آرام

خش خش گام تو تکرار کنان می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چرا باغچه کوچک ما سیب نداشت

 

جواب زیبای فروغ فرخ زاد

من به تو خندیدم

چون که می دانستم

تو به چه دلهره از باغچه همسایه سیب را دزدیدی

پدرم از پی تو تند دوید

و نمی دانستی باغبان باغچه همسایه

پدر پیر من است

من به تو خندیدم

تا که با خنده تو پاسخ عشق تو را خالصانه بدهم

بغض چشمان تو لیک لرزه انداخت به دستان من و

سیب دندان زده از دست من افتاد به خاک

دل من گفت: برو

چون نمی واست به خاطر بسپارد گریه تلخ تو را ...

و من رفتم و هنوز سالهاست که در ذهن من آرام آرام

حیرت و بغض تو تکرار کنان

می دهد آزارم

و من اندیشه کنان غرق در این پندارم

که چه می شد اگر باغچه خانه ما سیب نداشت

 

 

 برای دیدن ادامه عکسها و خبر، روی این عکس کلیک کنید


زیبایی چیست ؟؟؟؟؟؟؟؟

زیبایی چیست؟
  از آنجا که هنر مبتنی بر شناخت زیبایی است .خلاقیت وابداع وآفرینش یک اثر زیبای هنری ، جز با شناخت جمال وزیبایی میسر نیست .
 در این شکی نیست که انسان در برخوردبا بعضی پدیده ها ,آنها را به گونه ای می بیند که لفظ«زیبا »را درموردشان بکار می برد .ممکن است دلیلی هم نتواند بر زیبا بودن آن بیان کند .به قول ویل دورانت «همه ی دلها به ندای زیبایی گوش فرا می دهند ولی کمتر مغزی از علت آن می پرسد .» دورانت ,ویل ,لذات فلسفه ,عباس زریاب ,ص217)ولی این احساس را دارد که فلان شعر زیباست ,آن تابلو ,خط ,فیلم ,معماری ,صدا وغیره زیباست .آیا چیزی درردون انسان است که بعضی اشیاءرا زیبا می بیند ؟آیا توازن وهماهنگی که بین اشیاءوجود دراد,آنهارازیبا جلوه می دهد ؟البته هر شیءزیبا دارای این ویژگی هاست وانسان بادقت در طبیعت وجهان پیرامون خود می تواند زیبایی های موجود را بشناسد واز آنها لذت ببرد , هرچند برخی اززیبایی هارا با نگاه مجددوعمیق می توان شناخت .بیش از هر چیز لازم است معنی زیبایی را بیان کنیم .
 زیبا در لغت معانی بسیارولی  نزدیک دارد:زیبایی حاصل مصدر وبه معنای خوبی ,نیکویی,حسن و جمال وظرافت ولطافت وبهاء است وحالت وکیفیت زیبا عبارت است ازنظم وهماهنگی که همراه عظمت وپاکی در شیئی وجود داردوعقل وتخیل وتمایلات عالی انسان را تحریک کند ولذ وانبساط پدید آورد.
زیبنده به معی نیکو وخوب ونقیض زشت وبد ,جمیل وصاحب جمال وخوش نما وآراسته وشایسته .هر چیز خوب وبا ملاحت که نیکو واراسته باشد.
هرچه را خوب وکش وزیبا کنند    از برای دیده ی زیبا کنند (مولوی)

تفاوت بین هنروزیبایی
 یکی از اساسی ترین مسائل هنر زیبایی است. امااینکه  زیبایی همان هنر است یا خیر ؟چه نسبتی بین هنر وزیبایی وجوددارد؟ آیا هنر وزیبایی دست درآغوش همدیگرند , یکی بی وجود دیگری می تواند باشد ؟وآیا در یک اثر هنری زیبا,هنر اصالت دارد یا زیبایی ؟آیا می توان زیبایی را فدای هنر کرد ویاهنررا قربانی زیبایی نمود ؟ سوالاتی است که ممکن است به ذهن ما خطور کند باید بگوییم  اگرچه بعضی گمان می کنند زیبایی وهنر هر دو یک مقوله است وگاه یکی به جای دیگری به کار می رود ,ولی این طور نیست ,بلکه زیبایی با هنر یک فرق اساسی دارد .زیبایی آن است که با ادراکات انسان ملایمت داشته باشد وبه طور محسوس یا نامحسوس با دستگاه ادراکی بشر هماهنگ باشد به گونه ای که قوای ادراکی از آن لذت ببرد.مانند زیبایی یک آهنگ در خوش نوایی که حس شنوایی از آن لذت ببرد.اما هنر استعدادوخلاقیت دستگاه ادراکی امسان است .بنا براین اگر موجوی زیبا بود الزاما هنرمند نیست وموجو.دی هنر مند است که بتواند زیبایی بیافریند وآنچه هنرمند بیافریند جمال وزیبایی است .
   از دیدگاه شهید مطهری زیبایی را نمی توان تعریف کرد. به تعبیر ایشان زیبایی «مما یدرک و لا یوصف» است؛ درک می شود اما توصیف نمی شود. او با نقد نظر افلاطون که زیبایی را قابل تعریف می داند می گوید: «افلاطون برای زیبایی تعریفی کرده است که اولاً معلوم نیست تعریف درستی باشد و ثانیاً، بر فرض درست بودن، تعریف کاملی نیست. او گفته است زیبایی عبارت است از هماهنگی اجزاء با کل. اگر کل و مجموعه ای دارای اجزاء متناسب باشد زیباست». مطهری در نقد نظر افلاطون ادامه می دهد: «بر فرض که این تعریف صحیح باشد، خود تناسب یک تعریف خاصی است و نمی توان در زیبایی ها بیان کرد که آن چیست. مثلاً در آب به نسبت معینی اکسیژن و هیدروژن وجود دارد در حالی که در زیبایی نمی توانیم اندازه و نسبتی را معین کنیم. مطهری معتقد است: «اگر خواسته باشیم حقیقتی را درک کنیم ضرورتی ندارد که آن را بدانیم و تعریف کنیم». فلاسفه غالباً در تعریف بعضی از مفاهیم و حقایق بنیادین ـ مانند عدالت، علم و غیره ـ اظهار عجز کرده اند و شاید این مسأله سبب شده که بعضی مانند مطهری، وینگنشتاین و غیره معتقد باشند که درک انسان از هر گونه حقیقت لزوماً به معنای توانایی انسان در تعریف آن نیست.


شهید مطهری و هنر 1

شهید مطهری در زمره‌ی معدود اندیشمندان حوزوی است که در خصوص زیبایی و هنر مباحثی را مطرح کرده است. اصولاً در طول تاریخ پس از اسلام علمای مسلمان و شیعه بنا به دلایلی به ندرت متعرض مسائل زیباشناختی و هنر شده‌اند. به همین دلیل حجم میراث فلسفی علمای اسلامی در این خصوص بسیار اندک است. شاید یکی از دلایلی که هنر ایرانی و اسلامی معاصر، ناتوان از بنا کردن مکتب است این است که اصولاً مقوله‌ی تأسیس مکتب هنری و تبیین آن به مثابه یک رویکرد فلسفی‌ کمتر مورد توجه و دغدغه بوده است. برعکس، علمای مسیحی با هنر و هنرمندان رابطه‌ی بسیار متسحکمی برقرار کردند و هنر را وسیله‌ای جهت تبلیغ مسیحیت قرار دادند. شاید یکی از دلایلی که علمای اسلامی در ایران ـ خصوصاً علمای شیعه ـ توجه ویژه‌ای به مسائل فلسفی هنر مبذول نداشته‌اند و کمتر پذیرای هنرمندان شده‌اند این بوده است که هنر در ایران همواره در دربار سلاطین و شاهان استقرار داشته و مردم عادی و روحانیت شیعی کمتر به طور مستقیم با هنر و هنرمندان بزرگ معماری، نقاشی، کتاب‌آرایی و شعر هم‌جوار بوده‌اند. هنر و هنرمندان ایران همواره با قدرت سیاسی رابطه‌ی مستقیمی داشته‌اند و دربار منبع ارتزاق آنها بوده است.(1) از آنجا که جمهور علمای شیعه بنا به اصول کلامی خود شاهان را غاصبان حکومت می‌دانستند(2) هیچ گاه به دربار نزدیک نشدند و بالطبع از قلمرو حضور هنر و هنرمندان طراز اول هم فاصله گرفتند. جدی نگرفتن هنر به مثابه یک رویکرد حیاتی در بحث‌های حوزوی و فاصله گرفتن از آن، هم‌اینک هم که روحانیت مستقیماً در امر حکومت وارد شده‌اند، تا حد بسیار زیادی مشهود است. شهید مطهری در این میان یک استثناء است که نشان داده است به حسب ضرورت پا در هر حیطه‌ای از قلمرو تفکر می‌گذارد. او پیش از انقلاب نشان داد که اگر لازم باشد داستان هم می‌نویسد و حتی در نشریات نقد فیلم هم منتشر می‌کند. گرچه شهید مطهری کتابی مستقل در خصوص فلسفه‌ی هنر و زیبایی از خود به جا نگذاشته است، دیدگاه‌های او به صورت پراکنده در آثار مکتوب و سخن‌رانی‌های او وجود دارد که می‌توان از این طریق، اجمالاً به دیدگاه‌های او در زمینه‌ی فلسفه و هنر واقف شد.

استاد مطهری یک فیلسوف صدرایی است، اما نگاه و تحلیل او از زیبایی و هنر صرفاً مبتنی بر مشرب فلسفی نیست بلکه در کنار تحلیل‌های فلسفی مبتنی بر عقل فلسفی، به قرآن ـ به مثابه کلام الهی ـ و اخبار و روایات معصومین نیز تکیه می‌کند.

 

زیبایی چیست؟

از دیدگاه شهید مطهری زیبایی را نمی‌توان تعریف کرد. به تعبیر ایشان زیبایی «مما یدرک و لا یوصف» است؛ درک می‌شود اما توصیف نمی‌شود. او با نقد نظر افلاطون که زیبایی را قابل تعریف می‌داند می‌گوید: «افلاطون برای زیبایی تعریفی کرده است که اولاً معلوم نیست تعریف درستی باشد و ثانیاً، بر فرض درست بودن، تعریف کاملی نیست. او گفته است زیبایی عبارت است از هماهنگی اجزاء با کل. اگر کل و مجموعه‌ای دارای اجزاء متناسب باشد زیباست». مطهری در نقد نظر افلاطون ادامه می‌دهد: «بر فرض که این تعریف صحیح باشد، خود تناسب یک تعریف خاصی است و نمی‌توان در زیبایی‌ها بیان کرد که آن چیست. مثلاً در آب به نسبت معینی اکسیژن و هیدروژن وجود دارد در حالی که در زیبایی نمی‌توانیم اندازه و نسبتی را معین کنیم.(3) مطهری معتقد است: «اگر خواسته باشیم حقیقتی را درک کنیم ضرورتی ندارد که آن را بدانیم و تعریف کنیم».(4) فلاسفه غالباً در تعریف بعضی از مفاهیم و حقایق بنیادین ـ مانند عدالت، علم و غیره ـ اظهار عجز کرده‌اند و شاید این مسأله سبب شده که بعضی مانند مطهری، ویتگنشتاین و غیره معتقد باشند که درک انسان از هر گونه حقیقت لزوماً به معنای توانایی انسان در تعریف آن نیست.

 

آیا زیبایی در عالم خارج وجود دارد؟

بعضی از فلاسفه مانند بندتو کروچه معتقدند که اصولاً زیبایی به مثابه یک حقیقت مستقل از انسان وجود خارجی ندارد، بلکه تفسیر انسان نسبت به هستی است که سبب می‌شود چیزی زیبا یا زشت تلقی شود و به همین دلیل است که انسان‌ها درک مشترکی از زیبایی و زشتی‌ها ندارند، بعضی از انسان‌ها چیزهایی را زیبا می‌دانند و بعضی دیگر همان چیزها را زشت و ناپسند می‌شمارند.(5) کروچه معتقد است زیبایی صفت ذاتی اشیاء نیست بلکه در نفس بیننده است زیرا نتیجه‌ی فعالیت روحی کسی است که زیبایی را به اشیاء نسبت می‌دهد یا در اشیاء کشف می‌کند. برای کسی که قادر به این کشف باشد زیبایی همه جا یافت می‌شود و پیدا کردن آن عبارت از هنر است. شهید مطهری علی‌رغم این دیدگاه‌ها معتقد است که «شکی در وجود زیبایی نیست، قدر مسلم در خارج چیزی به نام «زیبایی» وجود دارد ـ خواه انسان زیبایی او را درک کند خواه نکند ـ مانند خیلی چیزهای دیگری که در عالم وجود دارد». محمدتقی جعفری در کتاب زیبایی و هنر از دیدگاه اسلام به تفصیل راجع به این دو دیدگاه صحبت کرده است.(6) به اجمال می‌توان گفت که دو نظریه در این خصوص وجود دارد که عبارت است از: نظریه‌ی ذهنی و نظریه‌ی بیرونی یا عینی. معتقدین به نظریه‌ی ذهنی مدعی‌اند زیبایی چیزی نیست که در عالم خارج وجود داشته باشد و بتوان آن را با شرایط و موازین معینی تعریف کرد، بلکه کیفیتی است که ذهن انسان در برابر بعضی محسوسات از خود ایجاد می‌کنند. به قول کروچه زیبایی یک فعالیت روحی صاحب حس است نه صفت شیء محسوس. دسته‌ی دیگر معتقدند زیبایی یکی از صفات عینی موجودات است و ذهن انسان به کمک قواعد و اصول معینی آن را درک می‌کند، همان طور که معلومات دیگر را هم بر حسب قوانین مربوط به آنها درک می‌کند.(7)


شهید مطهری و هنر 2

انواع زیبایی

مرحوم مطهری زیبایی‌ها را به زیبایی‌های محسوس، معقول و معنوی تقسیم می‌کند و این نوع تقسیم‌بندی را از قرآن اخذ می‌کند. او به مصداق آیات شریفه‌ی 6 سوره‌ی نحل،(8) آیه‌ی 7 سوره‌ی حجرات، زیبایی‌های طبیعی را به مثابه زیبایی‌های محسوس و ملکات اخلاقی (مانند صبر جمیل، عفو جمیل) و هجرت زیبا را به عنوان زیبایی‌های معقول قلمداد کرده است.(9)

بعضی از اندیشمندان زیبایی‌ها را اولاً منحصر به زیبایی‌های طبیعی و محسوس می‌دانند، ثانیاً آنها را تابعی از غرایز انسانی تلقی کرده‌اند. مسلماً این تلقی از زیبایی نمی‌تواند پاسخ‌گوی تمام کیفیاتی باشد که در انسان موجد احساسات زیبایی شناختی می‌شوند. زیبایی‌های سپیده‌دم، طلوع آفتاب، شفق، گل‌ها و غیره که موجد حظ زیبایی‌شناسی می‌شوند ناشی از غریزه‌ی جنسی نیستند و فارغ از کنش‌های جنسی‌اند. مطهری بین زیبایی و خوب یک رابطه برقرار می‌کند و معتقد است «اساساً خوب در هر حس، زیبایی آن حس است، خوب در چشم زیبایی در چشم است. خوب در گوش، زیبایی در گوش است. خوب در لامسه، زیبایی در لامسه است. خوب در ذائقه، زیبایی در ذائقه است و خوب در شامه، زیبایی در شامه است».(10) در همین ارتباط می‌توان تمامی حواس انسانی را مدرک نوع خاصی از زیبایی می‌داند. دست کشیدن روی یک سطح صاف و صیقلی مانند مرمر موجد حظ زیبایی­شناختی است، بنابراین دیدن و لمس کردن توأمان مجسمه‌ی داود، اثر میکل آنژ، چنان سطحی از درک زیبایی را متبادر می‌کند که دیدن صرف قادر به آن نیست.

در میان فلاسفه و اندیشمندان غربی افرادی یافت می‌شوند که به زیبایی‌های غیرمحسوس نیز معتقدند، اما عمده‌ی تاریخ هنر اروپا پیرامون بازآفرینی زیبایی محسوس که همان زیبایی طبیعی باشد شکل گرفته است.(11) نظریه‌ی افلاطون و ارسطو که هنر را محاکات طبیعت می‌دانستند بر سراسر تاریخ هنر غرب سایه افکنده است. حتی به اعتقاد من هنر مدرن اروپا که از ربع آخر قرن 19 آغاز می‌شود و تقریباً تمام قرن 20 را پوشش می‌دهد علی‌رغم بعضی دیدگاه‌ها که آن را انقطاع در سیر تاریخی هنر غرب می‌دانند، بر دیدگاه‌های فلسفه‌ی هنر یونان و محاکات استوار است و هنری طبیعت‌گراست.(12)

در نگاه محسوس‌گرا، هنرمند در حد تکنسینی که هدفش انعکاس عالم خارجی و کپی‌برداری از آن است تنزل می‌یابد. در نظر افلاطون از آنجا که کل عالم محسوس سایه‌ای از حقیقت است و هنرمندان از عالم محسوس که خود سایه است تقلید می‌کنند، کار هنرمند تقلید از تقلید است و از این رو فاقد ارزش ویژه است و بدین دلیل در آرمان‌شهر افلاطون هنرمندان جای ندارند. او هنرمندان را تا دروازه‌ی مدینه‌ی فاضله‌ بدرقه می‌کند و آنها را اخراج می‌کند. به زعم افلاطون همه‌ی اشیاء مخلوق به یک معنا، تقلیدات صور نوعیه یا «صور» جاودان‌ شان‌اند. چنین می‌نماید که افلاطون نقاشی‌ها و اشعار نمایشی و آوازها را به معنای دقیق تقلیدات می‌نامد، بدین معنی که آنها صورت‌های محسوس‌اند و از همین جاست که هنرها در مرتبه‌ی دوم دوری از حقیقت جای می‌گیرند ـ در پایین‌ترین مرتبه از مراتب چهارگانه‌ی شناخت ـ (جمهوری، صص 509 ـ 500). افلاطون در کتاب دهم جمهوری می‌گوید که نقاشی تختخواب را تصویر می‌کند، نه چنان که تختخواب هست بلکه چنان که تختخواب در ظاهر می‌نماید و از این جاست که افلاطون نقاشان را در طایفه‌ی مقلدان قرار می‌دهد و آنها را در زمره‌ی صنعت‌گران دروغینی می‌شمرد که صناعت اصیلی ندارند بلکه صناعت یا فوت و فنی دروغین دارند ـ مانند بزک‌هایی که سرخی سلامتی را به ما می‌بخشد نه خود سلامتی را.(13)

در نظر مرحوم مطهری منشأ تمام زیبایی‌ها ـ زیبایی‌های طبیعی یا زیبایی‌هایی که توسط انسان آفریده می‌شود و او آن را هنر می‌نامد ـ خداست و از این رو برعکس فلاسفه‌ی یونان که هنرمند را منعکس‌کننده‌ی صرف زیبایی‌های طبیعت می‌دانستند شهید مطهری هنر را محصول و منعکس‌کننده‌ی درونیات و روح هنرمند می‌داند. اگر هنرمند درونی پاک و مطهر داشته باشد هنر او نیز پاک و مطهر خواهد بود.(14)

بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود         این همه قول و غزل تعبیه در منقارش

 

زیبایی‌های معنوی

در کنار زیبایی‌های محسوس که ابزار شناخت و درک آن حواس است، استاد مطهری معتقد است یک سلسله زیبایی‌های غیرمحسوس و معنوی نیز وجود دارد که مدرک آن قوه‌ی خیالیه‌ی انسان است ـ یعنی به صورت‌های ذهنی در انسان به وجود می‌آید که می‌توان آنها را احساس یا احساسات نام نهاد. اصولاً مطهری بین حس (حواس) و احساس تفاوت قائل است. حس درک ناشی از ابزار مادی مانند گوش و چشم است، اما احساسات درک ناشی از قوه‌ی خیالیه و دل است. مثلاً مطهری به فصاحت و بلاغتی که در کلام شعرا مانند سعدی وجود دارد اشاره دارد. به عقیده‌ی او تنها صنایع شعری سبب ایجاد زیبایی نمی‌شود، بلکه «معانی این الفاظ [نیز] هست که روح را به سوی خود جذب می‌کند».

واقعیت این است که اگر صناعات کلامی و موسیقی مکنون در عبارت به تنهایی موجد زیبایی می‌شد، تمام اشعار و نثرها به سمت بی‌معنی بودن گرایش پیدا می‌کرد و برای شنونده تفاوتی نمی‌کرد که شعر یا قطعه‌ی ادبی زیبا دارای معنی و پیامی هم باشد. اتفاقاً با مرور آثار بعضی شعرا، خاصه شعرای معاصر که کوشیده‌اند خود را از قراردادهای دست و پاگیر شعر عروضی خلاص کنند، می‌بینم که زیبایی شعر آنها صرفاً به دلیل صنایع کلامی مانند قافیه نیست، بلکه محتوای این آثار است که به سبب خیال‌انگیزی در مخاطب و سوق او به دنیای خیالی موجبات زیبایی را فراهم می‌کند. این نوع زیبایی که به اعتقاد بنده مرهون محتوا و خیال‌انگیزی آن است در آثار شعرایی چون سهراب سپهری فراوان دیده می‌شود. عبارت «صدای پای آب» به نثر نزدیکی بیشتری دارد تا شعر، اما نفوذ و زیبایی آن از بسیاری از اشعار به سبک سنتی که بر صناعت کلامی استوار است بیشتر است.

من خدایی دارم که در این نزدیکی است

لای آن شب‌بوهاست پای آن کاج بلند.

همان طورکه دیده می‌شود جادوی شعر سهراب تنها برگرفته از فنون شعری نیست و محتوای آن که تصاویری خیال‌انگیز را می‌آفریند و قوه‌ی خیالیه را ارضاء می‌کند سبب زیبایی آن شده است. استاد مطهری از زیبایی قرآن و کلام حضرت امیر (ع) مثال می‌آورد که گذشته از فصاحت و موسیقی آنها که سبب زیبایی شده، محتوای آنها نیز به شدت در ایجاد زیبایی دخیل است.(15)

پی نوشت...

حکومت از دیدگاه شهید مطهری 3

جمع بندی

دو عبارت اخیر که از شهید مطهری نقل شد مستمسک کسانی که نظریه انتخاب را به شهید مطهری نسبت داده اند، قرار گرفته است. با تأملی دوباره در دو عبارت گذشته با صحت و سقم این انتساب بیشتر آشنا خواهیم شد.

شهید مطهری در عبارت اول، نظریه انتخاب منسوب به اهل سنت را با دو قید (تخصیص به عصر غیبت و فقه و عدالت) با فقه شیعه قابل انطباق معرفی کرده است. روشن است قابل انطباق دانستن نظریه ای با فقه شیعه به معنی قبول آن نظریه نیست؛ به خصوص با تصریحی که قبلاً درباره انتصابی بودن ولایت فقیه کرده، این احتمال را که در عبارت بالا نظریه انتخاب را پذیرفته باشد به طور کلی منتفی می سازد.

اما در عبارت دوم، شهید متفکر درصدد توضیح جمهوری اسلامی و دفع تعارض میان جمهوریت و اسلامیت است. وی ابتدا دو ویژگی برای جمهوری عام نقل می کند: یکی انتخاب مردم و دیگری موقتی بودن، و در توضیح قید «اسلامی» تصریح می کند که کلمه اسلام محتوای این حکومت را بیان می کند؛ یعنی پیشنهاد می کند که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود ... . مهر اسلامیت را اکثریت قاطع ملت ایران بر نوع نظام آینده این مملکت زده است. بعد به سراغ ولایت فقیه رفته و ولی فقیه را به عنوان ایدئولوگ نظام معرفی می کند که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته و صلاحیت مجری قانون و رئیس دولت را تأیید می کند. سپس به عنوان شاهد، فرمان امام برای تعیین نخست وزیر دولت موقت را ذکر کرده است. با دقت در عبارت بالا چند مطلب استفاده می شود:

1ـ جمهوری اسلامی به معنی حکومت عامه مردم دو ویژگی دارد: یکی آن که وابسته به انتخاب مردم است و دیگر آن که موقت است.

2ـ مشروعیت جمهوری اسلامی با همان قید «اسلامی» تأمین می شود واین قید نشان می دهد که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی باید اداره شود.

3ـ ولایت فقیه، اسلامی بودن نظام را که مشروعیت نظام به آن بستگی دارد، تضمین می کند و رئیس دولت و حاکم در نظام جمهوری اسلامی که توسط مردم انتخاب می شود مشروعیتش با انتخاب درست نمی شود، بلکه مشروعیتش با تأیید یا تعیین ولی فقیه تأمین می شود و این همان نظریه انتصاب است. بنابراین، عبارت بالا نه تنها نظریه انتخاب را تأیید نمی کند بلکه به نوعی رد نظریه انتخاب است و مؤید نظریه انتصاب.

ممکن است گفته شود که شهید مطهری در ادامه فرموده است که خود ولی فقیه را هم مردم انتخاب می کنند. بنگرید:

«اساساً فقیه را خود مردم انتخاب می کنند و این امر عین دمکراسی است. اگر انتخاب فقیه انتصابی بود و هر فقیهی، فقیه بعد از خود را تعیین می کرد، جا داشت که بگوییم این امر، خلاف دموکراسی است. اما مرجع را به عنوان کسی که در این مکتب صاحب نظر است خود مردم انتخاب می کنند. حق شرعی امام، از وابستگی قاطع مردم به اسلام به عنوان یک مکتب و یک ایدئولوژی ناشی می شود، و مردم تأیید می کنند که او مقام صلاحیت داری است که می تواند قابلیت اشخاص را از جهت انجام وظایف اسلامی تشخیص دهد. در حقیقت، حق شرعی و ولایت شرعی یعنی مهر ایدئولوژی مردم و حق عرفی همان حق حاکمیت ملی مردم است که آن ها باید فرد مورد تأیید رهبر را انتخاب کنند.»(19)

در پاسخ می گوییم با دقت در عبارت بالا روشن می شود که مراد شهید مطهری از جمله «فقیه را خود مردم انتخاب می کنند» تأیید نظریه انتخاب نیست؛ زیرا در نظریه انتخاب مبنای مشروعیت ولایت فقیه انتخاب است و این مطلب از عبارت بالا استفاده نمی شود؛ چون شهید در ادامه آورده است مرجع تقلید را هم خود مردم انتخاب می کنند؛ در صورتی که بدون شک مقام مرجعیت انتصابی است و شهید مطهری بارها بر انتصابی بودن آن تصریح کرده است. بنابراین، مراد از انتخابی بودن فقیه همان مقبولیت و پذیرش مردمی است؛ و این با نظریه انتخاب فاصله زیادی دارد.

هم چنین انتصابی که در عبارت بالا نفی شده نوع خاصی از انتصاب است و آن انتصاب هر فقیهی، فقیه بعد از خودراست و نفی این نوع انتصاب هیچ ربطی به نظریه انتصاب که معتقد است فقیه از جانب امامان معصوم علیهم السلام و در حقیقت، از جانب خداوند نصب شده است، ندارد.

1- پیرامون جمهوری اسلامی، قم، انتشارات صدرا، 1378 ش، ص 151.

2- همان، ص 152.

3- سیاست، ارسطو، ترجمه حمید عنایت، تهران، شرکت سهامی کتاب های جیبی، 1358 ش، ص 10.

4- همان، ص 153.

5- همان، ص 154.

6- همان، ص 153.

7- همان.

8- همان.

9- اسلام و مقتضیات زمان، انتشارات صدرا، 1365 ش، ج 1، ص 171.

10- همان، ص 172.

11- همان، ص 173.

12- امامت و رهبری، انتشارات صدرا، 1364 ش، ص 81.

13- اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 174.

14- پیرامون جمهوری اسلامی، ص 150.

15- همان، ص 154.

16- اسلام و مقتضیات زمان، ج 1، ص 179.

17- پیرامون جمهوری اسلامی، ص 154.

18- پیرامون انقلاب اسلامی، ص 62 ـ 67.

19- پیرامون انقلاب اسلامی، شهید مطهری، ص 68.


حکومت از دیدگاه شهید مطهری 2

مبنای مشروعیت ولایت فقیه

چنان که گذشت پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام دارای سه شأن و مسؤولیت الهی (مرجعیت دینی، قضاوت و حکومت) بودند. درباره انتقال شأن مرجعیت دینی و علمی و منصب قضای پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امام علیه السلام به فقیهان جامع شرایط در فقه شیعه بحثی نیست و اجماع هم بر آن قائم است. بحث درباره انتقال منصب سوم پیامبر و امام به فقیه جامع شرایط است.

سخن در این است که آیا همان طور که مبنای مشروعیت حکومت پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم و امامان معصوم علیهم السلام را انتصاب تشکیل می داد، مبنای حکومت فقیه هم انتصاب از جانب خداوند متعال است یا انتخاب از جانب مردم؟

شهید مطهری درباره امکان انتقال این دو منصب از جانب خداوند به فقیه و امکان انتصاب فقیه نوشته است:

«مطلب دوم این است که از این سه مقام، مقام پیغمبری یک مقام شخصی است؛ یعنی نمی تواند کلی باشد، ولی مقام قضاوت و حکومت می تواند کلی باشد. یعنی پیامبر صلی الله علیه و آله وسلم نمی تواند مقام پیامبری و هم چنین مقام امامت را به طریق کلی بیان بکند. مثلاً بگوید هر کس که دارای فلان صفات بود، پیغمبر یا امام است که در آن واحد، شاید صد نفر شایستگی آن را داشته باشند، ولی مقام قضاوت و مقام حکومت را به طور کلی می شود تعیین کرد. یعنی پیغمبر این طور می گوید که بعد از من هر کس دارای فلان صفات باشد می تواند قاضی باشد ... آن وقت اگر کسی دارای این مقام بود می تواند بگوید مرا خدا معین کرده است، چون پیغمبر صلی الله علیه و آله وسلم اصلی ذکر کرده است که مطابق آن اصل من می توانم قاضی باشم.»(13)

انتصاب یا انتخاب؟

چنان که گذشت از دیدگاه شهید مطهری سه منصب مرجعیت دینی، قضاوت و حکومت پیامبر وامامان معصوم علیهم السلام انتصاب از جانب خداوند متعال است. نسبت به فقیهان نیز بدون هیچ تردیدی دو منصب مرجعیت دینی و قضاوت انتصابی است. اما انتصابی یا انتخابی بودن منصب حکومت و زعامت سیاسی فقیه مورد اختلاف است.

در سخنان و آثار شهید مطهری نوعی تعارض ابتدایی در این باره به چشم می خورد. از بعضی از آثار شهید مطهری نظریه انتصاب استفاده می شود و از بعضی دیگر، نظریه انتخاب. ایشان در مبحث «حق حاکمیت» در دو موضع «ولایت حاکم» را در مقابل «وکالت» قرار داده وتصریح کرده است که آنچه در فقه مطرح است «ولایت حاکم» است نه وکالت حاکم:

«آن کسی که مطابعت مشروع دارد به دو گونه ممکن است. یکی به نحو ولایت ودیگری به نحو وکالت. آنچه در فقه مطرح است به عنوان ولایت حاکم مطرح است.»(14)

در جای دیگر نوشته است:

«قهراً ماهیت حکومت، ولایت بر جامعه است نه نیابت از جامعه و وکالت از جامعه، وفقه هم این مسأله را به عنوان ولایت حاکم مطرح کرده است؛ از نوع ولایتی که بر قُصّر و غُیّب دارد. پس ملاک، انتخاب مردم نیست، انطباق با معیارهای الهی است و با آن انطباق خود به خود حاکم می شود و مانعی نیست که در آن واحد ده ها حاکم شرعی و ولی شرعی وجود داشته باشد.»(15)

وی در جای دیگر با مقایسه حاکم با مفتی این نتیجه را گرفته است که همان طور که مفتی به مجرد داشتن شرایط افتا به مقام مرجعیت نصب شده (انتصابی بودن مرجعیت) حاکم هم این گونه است:

«بالاخره آن حکومتی که باید میان مردم باشد، باید واجد شرایطی باشد که آن شرایط را اسلام معین کرده است. اگر آن شرایطی را که اسلام معین کرده است داشته باشد، همان طور که مفتی بدون این که خدا شخص اش را معین کرده باشد با آن شرایط می تواند فتوا بدهد، حاکم هم بدون این که خدا شخص اش را معین کرده باشد می تواند میان مردم حکومت کند.»(16)

بعضی از عبارت های دیگر شهید مطهری با نظریه «انتخاب» سازگارتر است از جمله: در مبحث «حق حاکمیت» نظریه انتخاب ـ آن گونه که اهل سنت قایل اند ـ را با چند تغییر با فقه شیعه قابل انطباق دانسته و نوشته است:

«نظریه بالا (انتخاب) با تفاوت میان عصر حضور و عصر غیبت و با تفاوت در ضرورت فقاهت و عدالت حاکم (قابل انطباق بر فقه شیعه) ولی انتخابگرها یا سایر فقها هستند (نوعی حکومت اریستوکراسی) و یا انتخاب آن ها نظیر انتخاب مرجع تقلید با عامه است (نوعی دموکراسی).»(17)

هم چنین در پاسخ به این پرسش که مفهوم جمهوری اسلامی در تعارض با موازین دموکراسی و در تعارض با مفهوم جمهوری به معنی عام آن است، می گوید:

«جمهوری اسلامی از دو کلمه مرکب شده است. کلمه جمهوری و یک کلمه اسلامی. کلمه جمهوری، شکل حکومت پیشنهاد شده را مشخص می کند و کلمه اسلامی محتوای آن را.

می دانیم که حکومت های دنیا چه در گذشته و چه در حال حاضر، شکل های مختلفی داشته اند ... یکی از این حکومت ها، حکومت عامه مردم است؛ یعنی حکومتی که حق انتخاب با همه مردم است ... به علاوه این حکومت، حکومتی موقت است؛ یعنی هر چند سال یک بار باید تجدید شود ...

اما کلمه اسلامی همان طور که گفتیم محتوای این حکومت را بیان می کند. یعنی پیشنهاد می کند که این حکومت با اصول و مقررات اسلامی اداره شود و در مدار اصول اسلامی حرکت کند. چون می دانیم که اسلام به عنوان یک دین، در عین حال یک مکتب و یک ایدئولوژی است؛ طرحی است برای زندگی بشر در همه ابعاد وشؤون آن ... مُهر اسلامیت را اکثریت قاطع ملت ایران بر نوع نظام آینده این مملکت زده است ... مسأله ولایت فقیه را هم که مطرح کردید از همین قبیل است. ولایت فقیه به این معنی نیست که فقیه، خود در رأس دولت قرار بگیرد و عملاً حکومت کند. نقش فقیه در یک کشور اسلامی، یعنی کشوری که در آن، مردم اسلام را به عنوان یک ایدئولوژی پذیرفته و به آن ملتزم و متعهد هستند، نقش یک ایدئولوگ است، نه نقش یک حاکم.

وظیفه یک ایدئولوگ این است که بر اجرای درست و صحیح ایدئولوژی نظارت داشته باشد. او صلاحیت مجری قانون و کسی را که می خواهد رئیس دولت بشود و کارها را در کادر ایدئولوژی اسلام به انجام برساند، مورد نظارت و بررسی قرار می دهد. ... لهذا امام در فرمان خود به نخست وزیر دولت موقت می نویسد: به موجب حق شرعی (ولایت فقیه) و به موجب رأی اعتمادی که از طرف اکثریت قاطع ملت به من ابراز شده، من رئیس دولت را تعیین می کنم ... .»(18)

استاد شهید در عبارت بالا از «انتخاب رئیس حکومت توسط مردم»، «موقتی بودن حاکم»، «حق حاکمیت مردم بر سرنوشت خود» و ... سخن به میان آورده که با نظریه انتخاب سازگار است.